𝕻𝖆𝖗𝖙1

354 45 30
                                    


همونطور که رو زمین باشگاه با شرتک ورزشیش نشسته بود مشغول در آوردن دستکش های بوکسش بود رو به دوست صمیمیش گفت:

_"جیمینا..به بچه ها بگو تمرین برا امشب بسه برن خونه استراحت کنن"

جیمین کنارش نشست و دستی به موهای بلوند خودش که به خاطر عرق کردن خیس شده بود کشید

×"باشه.. بهشون میگم ولی قبلش باید باشگاه رو مرتب کنن خیلی بهم ریختس"

پسر قدبلند تر وایستاد و دستش رو سمت جیمین دراز کرد

_"اوه اقای پارک تو از کی انقد تمیزکار شدی.. نمیخواد فردا صبح تمیز میکنیم فعلن پاشو بریم بار یکم حالمون سرجاش بیاد"

جیمین سریع با ذوق دست دوستش رو گرفت و بلند شد و دوید سمت رختکن تا لباساشو بپوشه..

پسر قد بلند تر لبخندی به حرکت دوست کیوتش زد و پشت سرش رفت..
_____

امشب محموله هاشون به انبار می‌رسید و اون مشغول خوشگذرونی با دوستش بود..

جام خالیش رو روی میز گذاشت و دوستش مشغول پر کردن جام هاشون بود گفت..

*"چطور میتونی وقتی امشب محموله های قاچاقیت میرسن بیای بار و مست کنی مستر فاکر؟"

تهیونگ لبخندی به دوستش زد خودش رو بیشتر به مبل چرمی بار لش کرد و جامش رو دور دوتا انگشتاش چرخوند..

+"عاه یونگییی..تو ک بیشتر از خودم منو میشناسی..میدونی کارام برنامه ریزی شده از قبل الان هم هوسوک و نامجون حواسشون به محموله ها.. "

ادامه حرفش رو با دیدن صحنه رو ب روش نتونست ادامه بده..

یونگی جامش رو نزدیک لبش کرد و به تهیونگی که یه لحظه ساکت شده بود و به یکجا خیره شده بود داد..

رد چشم تهیونگ رو گرفت و با صحنه ای ک دید لبخندی گوشه لبش نشست..

*" اوه پسر.."
_____

بوگاتی مشکیش رو تحویل نگهبان دم بار داد و با جیمین وارد بار شد..

وقتی وارد راهروی بار شد همه خدمه ها و نگهبان ها براش تعظیم کردند هرچی نباشه اون برادر ناتنی رییسشون یعنی کیم سوکجین یا همون صاحب تموم گی بار های کره بود..

از اینکه بهش احترام بزارن و مثل رییسا باهاش رفتار کنن خوشش میومد گوشه لبش لبخندی زد و وارد قسمت اصلی بار شد..

ب میز گوشه بار تکیه داده بودند ک گارسونی از جلوشون رد شد پاشو آورد بالا دقیق رو به روی سینه گارسون تا بهش بفهمونه باید وایستاده..

گارسون در برابرش تعظیمی کرد و سینی نوشیدنی هارو گرفت سمتشون..

جیمین به دوست پرروش نگاهی کرد و سری تکون داد و جامی برداشت.. پسر بزرگ تر هم بدون توجه به نگاه دوستش جامی برداشت و سرکشید و به گارسون دستور داد تا براشون دوتا شیشه وودکا بیارن..

_𝐏𝐥𝐚𝐲𝐢𝐧𝐠 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐟𝐢𝐫𝐞_Donde viven las historias. Descúbrelo ahora