همونطور که رو زمین باشگاه با شرتک ورزشیش نشسته بود مشغول در آوردن دستکش های بوکسش بود رو به دوست صمیمیش گفت:_"جیمینا..به بچه ها بگو تمرین برا امشب بسه برن خونه استراحت کنن"
جیمین کنارش نشست و دستی به موهای بلوند خودش که به خاطر عرق کردن خیس شده بود کشید
×"باشه.. بهشون میگم ولی قبلش باید باشگاه رو مرتب کنن خیلی بهم ریختس"
پسر قدبلند تر وایستاد و دستش رو سمت جیمین دراز کرد
_"اوه اقای پارک تو از کی انقد تمیزکار شدی.. نمیخواد فردا صبح تمیز میکنیم فعلن پاشو بریم بار یکم حالمون سرجاش بیاد"
جیمین سریع با ذوق دست دوستش رو گرفت و بلند شد و دوید سمت رختکن تا لباساشو بپوشه..
پسر قد بلند تر لبخندی به حرکت دوست کیوتش زد و پشت سرش رفت..
_____امشب محموله هاشون به انبار میرسید و اون مشغول خوشگذرونی با دوستش بود..
جام خالیش رو روی میز گذاشت و دوستش مشغول پر کردن جام هاشون بود گفت..
*"چطور میتونی وقتی امشب محموله های قاچاقیت میرسن بیای بار و مست کنی مستر فاکر؟"
تهیونگ لبخندی به دوستش زد خودش رو بیشتر به مبل چرمی بار لش کرد و جامش رو دور دوتا انگشتاش چرخوند..
+"عاه یونگییی..تو ک بیشتر از خودم منو میشناسی..میدونی کارام برنامه ریزی شده از قبل الان هم هوسوک و نامجون حواسشون به محموله ها.. "
ادامه حرفش رو با دیدن صحنه رو ب روش نتونست ادامه بده..
یونگی جامش رو نزدیک لبش کرد و به تهیونگی که یه لحظه ساکت شده بود و به یکجا خیره شده بود داد..
رد چشم تهیونگ رو گرفت و با صحنه ای ک دید لبخندی گوشه لبش نشست..
*" اوه پسر.."
_____بوگاتی مشکیش رو تحویل نگهبان دم بار داد و با جیمین وارد بار شد..
وقتی وارد راهروی بار شد همه خدمه ها و نگهبان ها براش تعظیم کردند هرچی نباشه اون برادر ناتنی رییسشون یعنی کیم سوکجین یا همون صاحب تموم گی بار های کره بود..
از اینکه بهش احترام بزارن و مثل رییسا باهاش رفتار کنن خوشش میومد گوشه لبش لبخندی زد و وارد قسمت اصلی بار شد..
ب میز گوشه بار تکیه داده بودند ک گارسونی از جلوشون رد شد پاشو آورد بالا دقیق رو به روی سینه گارسون تا بهش بفهمونه باید وایستاده..
گارسون در برابرش تعظیمی کرد و سینی نوشیدنی هارو گرفت سمتشون..
جیمین به دوست پرروش نگاهی کرد و سری تکون داد و جامی برداشت.. پسر بزرگ تر هم بدون توجه به نگاه دوستش جامی برداشت و سرکشید و به گارسون دستور داد تا براشون دوتا شیشه وودکا بیارن..
ESTÁS LEYENDO
_𝐏𝐥𝐚𝐲𝐢𝐧𝐠 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐟𝐢𝐫𝐞_
Fanfic_نزدیک شدنت به من عاقبت خوبی نداره جئون +از بچگی عاشق بازی کردن با آتیشم کیم =جونگکوک بوکسوری که تو دید مردم یک پسر مغروره ولی در اصل یه پسر شیطون و بازیگوش و احساسیه.. یکشب موقع برگشت به خونه متوجه چند تا کامیون و آدم های مشکوکی میشه و فیلمبرداری...