۸

102 23 25
                                    


تو یه روز بارونی ماه آپریل هوا مملو از حس طراوت و شادمانی بود، قطرات بارون روی شیشه های کافه با صدای گوش نواز بارون میرقصیدن و مردم با چترهای رنگارنگ تو خیابون قدم میزدن و با پیچیدن بوی دل انگیز کوکی های داغ و تازه و عطر قهوه تازه آسیاب شده کافه کوچیکی تو کوچه پس کوچه های نامسان، به بهانه فرار از نسیم خنک بهاری به میزهای چوبی پناه می آوردن و فضای کافه رو با ادامه صحبت هاشون گرم میکردن.

به محض ورود هر مهمون به کافه، صدای پچ پچ بقیه مهمون ها با موسیقی جاز ملایمی که تو پس زمینه پخش میشد گوش ها رو قلقلک میداد;گرمای دل انگیز باعث شده بود تا شیشه ها عرق کنن و به زیباتر و خودمونی تر شدن فضا کمک کنن.

فضای داخلی کافه جوری با سلیقه با میزهای چوبی و کتابخانه کوچکی تزیین شده بود که هر رهگذری رو وسوسه میکرد تا برای چند دقیقه تمام دغدغه ها و نگرانی ها رو پشت در جا بذاره و روی صندلی ها و مبل های گرم و نرم با کوسن های رنگی کافه کمی استراحت کنه.

عطر قهوه تازه دم و شیرینی های داغ فضا رو وسوسه انگیز کرده بود و آرامشی رو به مشتری ها القا می کرد، جونگین پشت پیشخوان با پیشبند چرم قهوه ای رنگش از تک تک افرادی که وارد کافه میشدن با لبخند گرمی استقبال میکرد و منو رو با اشتیاق و حوصله بهشون توضیح میداد و سفارش هاشون رو آماده میکرد.

فضای دوستانه کافه باعث میشد که کسی احساس غریب و تنهایی نداشته باشه، سر یه میز یه گروه از جوان ها نشسته بودن و از قهوه هاشون لذت میبردن و با اشتیاق میخندیدن.

سر میز کوچک کنار کتابخانه زوج مسنی با موهای سفید دست تو دست هم نشسته بودن و به آرومی با هم حرف میزدن و تکه کیک شکلاتی رو با هم شریک شده بودن، زمانی که جونگین حین سفارش گیری متوجه شد به بهونه سالگرد ازدواج به کافه اومدن برش کیک بزرگی رو به همراه قهوه هاشون روی میزشون گذاشت.

صدای بارون که به شیشه میخورد هارمونی قشنگ رو با همهمه‌ای که به گوش میرسید ایجاد کرده بود، صدای جیرینگ برخورد فنجون های نارنجی روی نعلبکی های طوسی رنگ و دستگاه آسیاب قهوه روح زندگی رو زنده نگه داشته بود.

میگن هر مکان تا زمانی که خالی باشه روحی نداره ولی به محض قدم گذاشتن افراد و خاطره ساختن روح زندگی درش دمیده میشه، در و دیوارهای کافه فلیکس از زمانی که یه مغازه کوچیک بی رنگ و لعاب بود شاهد تک تک تلاش های فلیکس و چان برای تبدیلش به مکانی برای آرامش و شادی مشتری هایی بود که با عشق و علاقه ازشون استقبال و پذیرایی میشد.

10 مارچ 2015

"راوی فلیکس"

حدود یک هفته ای هست به همراه هیونگ به کره اومدیم تقریبا با جیب خالی و بی تجربگی میخواستیم بلند پرواز باشیم و مستقل برای همین دل به دریا زدیم، من 19 ساله تازه از دبیرستان  فارغ التحصیل شدم و هیونگ یه جوان 22 ساله‌ست که بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان تمام مدت سرش رو با موسیقی و آهنگسازی گرم کرده و تو یاهو مسنجر با دو نفر به اسم های SPEARB و J,ONE آشنا شده.

What if نسخه فارسیWhere stories live. Discover now