★ Part 20.

4.4K 367 437
                                    

سلام خوشگلااااا 😂
بدون وقت تلف کردن با عرض معذرت بابت تاخیر ಥ‿ಥ [ بخدا نت نداشتمممم ] میریم سراغ این پارت کثیف و طولانیییی 🌝

خب بیبی های من 🌝
این پارت شامل انواع و اقسام صحنه های مثبت بیست و سه 🔞 میباشد 😂🤣🌝
اگه اهل این چیزا نیستی بهتره به کل خوندن این پارت رو فراموش کنی 🌝
ووت...
کامنت...
فالو...
دیگه لازم نیست بگم 🌝

خب بیشتر از این حرف نزنیم...
بریم سراغ این پارت خیسمون😂🤧🔞

༶•┈┈⛧┈♛༶•┈┈⛧┈♛༶•┈┈⛧┈♛༶•┈┈⛧┈♛

برای بهتر تصور کردن این پارت اگه دوست داشتین این ویس کثیف رو هم همراهش گوش کنین

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.


برای بهتر تصور کردن این پارت اگه دوست داشتین این ویس کثیف رو هم همراهش گوش کنین... دیگه عالی میشه 😔😂👌👇

( https://www.filemail.com/d/cgckluxhahgvgnq )

༶•┈┈⛧┈♛༶•┈┈⛧┈♛༶•┈┈⛧┈♛༶•┈┈⛧┈♛

حافظه اش انگار پاک شده باشه... هیچی یادش نمیومد... به خواب عمیقی فرو رفته بود... سرش پایین بود و از بین لب های نیمه بازش آروم نفس میکشید... چند ساعت همین وضعیت رو داشت...
با درد بدی که توی مچ دست هاش پیچیده بود و بی حسشون کرده بود... اخم کمرنگی بین ابروهاش شکل گرفت و آروم سرشو بالا گرفت... درحالی که چشم هاش هنوز روی هم بودن کمی تکون خورد تا دست هاشو کمی ماساژ بده و از دردشون کم کنه... اما هر چی تقلا میکرد نمیتونست دست هاشو از اسارت چیزی در بیاره!!!
دست هاش در کنترل خودش نبودن و برای همین با اخمی که بین ابروهاش بود... بعد از کلی تقلا بالاخره دست از تلاش برداشت و سرشو دوباره با بی حالی پایین انداخت و آروم چشم های مرطوبش رو باز کرد...
تنها چیزی که پشت پلک هاش تونست ببینه تاریکی محض بود...
همه جا تاریک بود...
آروم پلک های ضعیفی زد و سرشو با گیجی به اطراف چرخوند تا موقعیتش رو درک کنه... اما... هیچی نمیفهمید...
همه جا تاریک بود... یه تاریکی دلهره آور و ترسناک... تنها نور خیلی ضعیفی که بخاطر پنجره ها بود محیط رو کمی از وهم در می اورد و روشن میکرد...
نفسشو بخاطر تاریکی وحشتناک اطرافش لرزون بیرون داد و خواست تکون بخوره و قدمی برداره... اما تیر کشیدن دوباره مچ دست هاش بهش یادآوری کردن که نمیتونه از جاش تکون بخوره!!!
درحالی که نفس های لرزونش تمومی نداشت... سرشو سمت دست هاش برگردوند تا ببینه علت دردشون چیه...
توی تاریکی چیزی نمیدید اما... با تقلا هایی که برای آزادی دست هاش انجام داد... متوجه صدای قل و زنجیری شد!!

★JEON MAFIAˢᵗʸˡᵉ ᴸᵒᵛᵉ 🕶[ Kookv] | CompletedNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ