ای سی یو _ دقایقی بعد
جین لبخندی به یونگی زد و گفت: برات خوشحالم یونی........تو خوش بختی........ پسری که واقعا دوستت داره.......دختری که نگرانته....... ودوست هایی زندگیشون رو برات میدن....... میدونی یونی........ الان تو قهرمان اونایی........ تو قهرمانی هستی که نباید کم بیاره.........پسر خودت رو جمع کن......... تو قوی تر از این حرفایی.......... من واقعا دلم برات تنگ شده........تو همیشه پشت من بودی........ تو توی هشت سالگیت تکیه گاه من بودی......... واسه من پشت و پناه بودی........هنوز یادمه که با اون دست های کوچیکت تلاش میکردی مرحم زخم هام بشی....... هنوز یادمه تلاش هات رو........ یادم دعوات میکردن.......ولی تو قهرمان من بودی از در مینداختنت از پنجره میومدی........ وقتی اون روز تو اتاق دیدمت بیشتر درد کشیدم.......من از دیدن تو اونجا درد کشیدم......... از دیدن نامجون اونجا مردم........ آره ....... اون روز پیرمرد منو کشت....... ولی جسمم نجات پیدا کرد........من نجات پیدا کردم ولی........چیزی از سوکجین نمونده بود ..........اون روز سوکجین سربریده شد و یه جسم بی جون ازش باقی موند ........زور ها درد آور بود و سخت........ با گردن بریده و بخیه های عمیق روی گردنم بدن کبود و له شده........ آثار تجاوز......روح زخمی....... همه و همه درد داشتن ........یه روز تصمیم گرفتم تموم کنم..........از زالو وار زندگی کردن خسته شده بودم .........خیلی خوب یادمه نزدیک روز تولدت بود و من بریده بودم.......اسیب گردنم خیلی جدی بود........فقط کافی بود گردنم رو تکون بدم و بخیه ام باز میشد و خرخره ام اسیب میدید ..........اون روز تو اومدی........اومدی تو اتاق........پشت دیواری که من بودم نشسته بودی.......و کلمه به کلمه حرفات رو یادمه........ گفتی دلت برام تنگ شده.........گفتی کاش زنده بودم..........گفتی آرزو امسالت اینه که من باشم........یادمه گفتی ......... میخوام انتقامت رو بگیرم دایی جین........بهم قول بده هر وقت انتقامت رو گرفتم برگردی........ گفتی میخوای قهرمان کوچولوی من بمونی........ حالا چشم هات رو باز کن .......باز کن یونگی.........من به اندازه ۱۵ سال حرف نگفته باهات دارم......... باز کن چشمات رو قهرمان کوچولو دایی جین برگشته.........چشم باز کن ببین جیمین داره زیر فشار قوی بودن له میشه........ بیدارشو اون جز تو کسی رو نداره یونگی........ پدر نمونه چشم باز کن تینات نگرانه..........چشم باز کن کمکم کن.........چشم باز کن پشتم وایستا.........من جز تو کسی رو ندارم ......... چشم باز کن بشو قهرمان کوچولو من ......
صدای سوت دستگاه ضربان شمار بالا رفت جین ترسید صورت از اشک پوشیده شده است رنگ پرید به ضربان بالا رفته یونگی خیره شده بود که دکتر ها داخل شدند جین رو بلند کردند جیمین ترسیده با مشت روی سینه اش میکوبید تا راه نفسش باز بشه و به تصویر مقابلش خیره شده بود صدای سوت ممتد دستگاه با داد جین که یونگی رو صدا میزد یکی شد و جیمین دیگه توان ایستادن نداشت و روی زمین افتاد......ادامه دارد........
دوستون دارمممممم......کامنت یادتون نره........
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...