شیومین با دیدن گریه های برادرش با عجله به سمتش رفت و جسم نحیفش را سفت در آغوش کشید.
چانیول همانطور که اطرافش را از نظر میگذراند لب زد
"فکر کنم شروع شد از الان به بعد باید مواظب باشیم و خودمون رو برای هر اتفاقی آماده کنیم"سوهو با ترس دستش را به گوشه لباسش کشید
"چقدر صداش ترسناک بود"همگی به سالن برگشتند و نزدیک ترین کاناپه هارا برای نشستن انتخاب کردند.
همه ساکت بودند و فقط صدای گریه های چن سکوت عذاب آور بین شان را درهم میکشست.
صدای گریه های چن اعصاب سهون را بهم میریخت.
همینکه خواست بر سر چن فریاد بزند صدای فریاد سوهو مانعش شد همه با تعجب به سوهویی خیره شده بودند که دست هایش را روی شکمش جمع کرده بود و فریاد میزد .
سهون با ترس نزدیک رفت .
نگاهش که به سهون افتاد با ترس دست های خون الودش را بالا اورد و جلوی چشم های همه تکان داد، پسرک گریان فکر میکرد اگر دست هایش را تکان دهد خون های بیرون زده از ناخن هایش ناپدید میشوند اما با هربار تکان دادن دست هایش درد انگشتانش بیشتر و بیشتر میشد.کیونگسو از وضعیت دست های سوهو جیع بلندی کشید که باعث همه دور سوهو جمع شوند.
خون از زیر ناخن هایش به سرعت انگشت های سفیدش را قرمز میکرد.سوزش و درد ناخن هایش به قدری وحشتناک بود که اشکش را در آورده بود.
بکهیون بلافاصله به خودش آمد و کیفش را از کنار پای چانیول برداشت و کنار سوهو نشست دست هایش را با پد الکلی ضدعفونی و بعد به ان محلول بی حسی زد و به آرامی با باند بست.
باز هم آن صدای بلند و شیطانی بلند شد،اینبار فقط صدای خنده بود صدا به قدری بلند بود که باعث لرزش شیشه های خانه میشد.
ییشینگ و چن دست هایشان را روی گوش هایشان گذاشتند اما صدا ب قدری بلند بود که اگر جای یک دست هزار دست دیگر هم روی گوش هایشان میگذاشتند اثری روی کم شدن صدا نداشت.
چانیول دنبال منبع صدا گشت هرچقدر گوش میکرد کمتر به نتیجه میرسید انگار که صدا از همه جای خانه به گوش میرسید. صدا باز هم ناگهانی قطع شد .
کای به نگاهی به سوهو انداخت که روی کاناپه از حال رفته بود به کیونگسو که کنار سوهو نشسته بود اشاره ای زد و کیونگ بلافاصله بعد از دیدن وضعیت رفیقش او را روی کانپه دراز کرد و کوسنی را زیر سرش گذاشت.
بعد از چند دقیقه چن از جایش بلند شد و به سمت آشپزخانه به راه افتاد"میرم قهوه درست کنم یکم حالمونو جا میاره"
بعد از رفتن چن کای از جا برخواست و به سمت پنجره ها رفت روی پنجره ها هیچ قفل یا دستگیره ای برای باز کردنشان نبود
کلافه از پشت پنجره به بیرون خیره شده تاریکی همه چیز را در خود بلعیده بود.
جیغ های پی در پی چن کای را به خودش اورد.
سراسیمه وارد اشپزخانه شدند.بکهیون با حیرت به رو به رویش خیره شد.درون کابینت ها پر بود از سوسک های بزرگ مشکی رنگ که البته چندتایی از انها روی دست و پاهای چن راه میرفتند.
جیغ های چن شیومین را به خودش اورد به سمت برادرش قدم تند کرد حالا ییشینگ و کیونگسو هم همراه چن جیغ میکشیدند.
سهون عصبی از این همه سرو صدا دستش را محکم روی میز کوبید پسر ها با ترس ساکت شده و به سهون خیره شدند.
"بسه دیگه خودتونو جمع کنید،قراره بعد از هر اتفاقی همینجوری عربده بکشین؟یه چیزی بیارید اینجارو تمیز کنیم"
کیونگسو و ییشینگ به بهانه سر زدن به سوهو اشپزخانه را ترک کردند.
بکهیون و چانیول مشغول کشتن سوسک ها شدند و سهون جارویی از کنار یخچال پیدا کرد و جنازه سوسک هارا جمع کرد و در پلاستیکی ریخت و با وسواس پلاستیک را محکم گره زد.
شیومین درحال ارام کردن برادرش بود.کای اما با حیرت به کابینت خیره شده بود این همه سوسک چجوری انجا جمع شده بودند حق با سهون بود انها باید خودشان را برای بدترین اتفاق ها اماده میکردند نباید انقدر زود وا میدادند.
چانیول مشغول درست کردن قهوه شد، لیوان های پر شده از قهوه های فوری را در سینی چید و از اشپزخانه خارج شد.بکهیون دست هایش را شست و بلافاصله از اشپزخانه بیرون رفت شاید اگر در موقعیت دیگری بودند بکهیون هیچ وقت به هیچ حشره ای نزدیک نمیشد ولی چاره ای نداشت.
کنار چانیول نشست و لیوان قهوه ای که چانیول به سمتش گرفته بود را از دستش گرفت و زیر لبی تشکری کرد.
بکهیون همانطور که قهوه اش را مزه میکرد با نگاهی به جمع به حرف آمد
"از فردا باید گشت و گذار توی عمارت رو شروع کنیم نمیشه که همینجوری دست روی دست بذاریم تا اون ها هر بلایی که دلشون خواشت سرمون بیارن"چانیول به تبعیت از بکهیون سری تکان داد
"حق با بکه باید همه جارو خوب بگردیم"
کیونگسو به سمتی اشاره زد
"هنوز طبقه بالا رو ندیدیم"
چانیول ابرویی بالا انداخت،موقع ورود متوجه طبقه دوم نشده بود با تعجب به جایی که کیونگسو اشاره زده بود نگاه کرد.چشم های کنجکاوش پله های چوبی را که به طبقه دوم منتهی میشد را شکار کرد.
با صدای پاندول ساعت نگاهش از پله ها جدا شد و به ساعت روی دیوار کشیده شد با تعجب به عقربه های ساعت اشاره زد
"00:00 واو اینجا چقدر زمان زود میگذره"سلام ترشکای من حال دلتون امیدوارم خوب باشه،اگه این فیکو میخونید اگه امکانش هست یه نظری یه ووتی یه ری اکشنی بهش بدین چون از بس کسی ری اکشن نشون نمیده حقیقتش از ادامه دادن فیکشن پشیمون شدم...
اگه ازش خوشتون اومده ی واکنشی نشون بدین ک منم انگیزمو از دست ندم همین دیگه امیدوارم حال دلتون خوب باشه شبتون آروم♥️
YOU ARE READING
𝐀𝐜𝐜𝐮𝐫𝐬𝐞𝐝 | نفرین شده
Horrorکنجکاوی گاهی جان آدمیزاد را میستاند. روحش را به شیطان فروخت و جان های زیادی را پیشکش ارباب تاریکی کرد. دستم را به سمت تو دراز میکنم یا مرا به روشنایی بازگردان یا تاریکی دنیای رنگی ات را میبلعد. #horror #exo #chanyeol #sehun #baekhyun #suho #dokyungs...