با اخم و نگاه سرزنشگرانهای که از نظر پسر هیونگش رو کیوتتر هم میکرد گفت:
" نخند! خودتم دیدی که مشتهای من چقدر قویان!"
جلو رفت و بعد از تکخندی دستش رو روی کمر تهیونگ گذاشت و دم گوشش آروم لب زد:
" آره هیونگ، مشتهات قوین ولی نه قویتر از بوسههای بعد از حسودی کردنت!"
تهیونگ هول آرومی به قفسهی سینهی عضلانی جونگکوک داد و گفت:
" سر به سرم نذار! حالا که دیدی من قویام از این به بعد باید با من تمرین کنی. درضمن تنبیهت هنوز سر جاشه، پس برو عقب."
گفت و با دور کردن خودش از پسر سمت نوشیدنی نصفهاش روی میز رفت و باقیموندهاش رو یکجا سر کشید.
جونگکوک لیسی به لبش زد و دنبال جملهای گشت که بتونه باهاش زودتر به خواستهاش برسه.
نمیتونست بیشتر از دو هفته دوری از پسر حسودش رو فقط بخاطر تمرین کردن با کسی که تهیونگ ازش خوشش نمیاومد و از قضا رو جونگکوک هم کراش داشت، تحمل کنه. به هر حال اون مقصر نبود، به خصوص وقتی از چیزی خبر نداشت.
" تنبیهمون درستتره عزیزم. تو دلت برام تنگ نشده؟ اصلا من نمیفهمم وقتی تو پیشمی، چرا باید وقتم رو با بوکس تلف کنم؟ هوم؟"
بعد از تموم شدن جملهاش خودش رو به پسر رسوند و از پشت بغلش کرد.
با برداشتن قدمی کوتاه، فاصلهی ناچیزشون رو به صفر رسوند و دستش رو آروم روی تن پسر کشید. با بو کردن گردن خوشبوش، بوسهی سبکی روش کاشت و تصمیم به شیطنت بیشتر گرفت.
شروع به بوسیدن گردن و ترقوهی زیبای تهیونگ که بخاطر یقهی باز لباسش بیرون بود کرد و دست آزادش رو از زیر لباس پسر عبور داد و به نیپل برجستهاش رسوند. اون تمام تن هیونگش رو حفظ بود، قطعا تحریک کردنش قرار نبود بیشتر از چند دقیقه طول بکشه.
نفسهای تهیونگ بهخاطر لمس شدن نیپلش و گرمای تن پسر دیگه تند شده بودن و میتونست هجوم خون به پایینتنهاش رو حس کنه. البته که جونگکوک هم متوجه این حالش بود و در دل، به موفقیت خودش پوزخند میزد.
سعی داشت خودداری کنه و تا پسر ازش نخواسته کاری رو پیش نبره، اما همهی تلاشهاش با صدا شدنش توسط پسر همراه با نالهی ضعیفش، در اثر نیشگونی که جونگکوک از نیپلش گرفت هیچ شد و با چنگ زدن محکم به مچ دست تهیونگ اون رو به سمت اتاق کشوند.
تهیونگ که تازه به خودش اومده بود و حدس میزد اینها اثرات دارو باشن، تصمیم گرفت زود از موضعش عقب نکشه.
" هی جونگکوک آرومتر! اصلا تو قرار بود به من دست نزنی."
ایستاد، دندونهاش رو روی هم فشرد. چند ثانیه مکث و بعد، با حرص پسر رو به دیوار کنارشون که فاصلهی کمی تا در اتاقی که برای دو هفته شاهد عشقبازی اون دو نفر نبود کوبوند.
YOU ARE READING
•Fist or Kiss?•
Fanfiction" دو تا راه جلوت میذارم. یا همین الان مثل پسرای خوب کاری که میگم رو میکنی تا یه معاشقهی آروم داشته باشیم، یا مقاومت میکنی و من مجبور میشم طوری به فاکت بدم که تا چند روز نتونی درست بشینی."