شب خاص*

372 53 7
                                    


&:سرم روی شونش بود نفساش به صورتم میخورد
بوی خاص تنش
دستای قویش دور بدنم
تپشای منظم و محکم قلبش
انقدر تو بغلش آرومم که حاضرم تمام عمرمو با همین منظره و همین کلبه بین دستاش بمونم
باورم نمیشه تا همین چند هفته قبل تنها خواستم
این بود که قایمکی از هیونگ برم بار و بادوستام مست کنم
و الان تنها چیزی که میخوام کنار جونگکوک بودن مال جونگکوک بودنه
جوری عاشق شدم که حس میکنم فقط به جونگکوک نیاز دارم
اون باشه کافیه
برای به دست آوردنش دست به کارایی زدم که حتی یه روزی فکرشونم به ذهنم نمیرسید
اما پشیمون نیستم
خوشحالم
دیگه دارمش
اما ترس روزی که دروغامو بفهمه
از همین لحظه اول مثل خوره افتاده تو جونم

_روی موهای نرمو ابریشمیشو بوسیدم
زنگ کلبه رو زدن
از جیمین جدا شدم رفتم سمت در
باز کردم و سفارشایی از قبل داده بودمو با چرخ سرو آورده بودن
بعد از تشکر کردن از خدمه درو بستم و چرخ سرو بردم سمت کاناپه کنار جیمین گذاشتمش

_وقت شامه دلبر
گرسنت نیست؟

&:شاید فکر کنی اغراق میکنم آجوشی
اما وقتی کنارتم نا گرسنم میشه نه خوابم میاد نه خسته میشم

_به من میگی بلدم چطور با کلمات بازی کنم اما
تو از منم حرفه‌ای تری

غذاهارو میپسندی؟
اگر باب میلت نیستن چیز دیگه‌ای سفارش بدم

&:همه چیز بیش از حد عالیه
ممنونم
غذاهاهم خیلی عالی بنظر میاد
بیا کنارم بشین تا شروع کنیم آجوشی

_چشمرفتم کنارش نشستم و غذاهارو از روی چرخ سرو برداشتم و روی میز جلوی کناپه چیدمچاپستیک هارو دادم دستش و شروع کردیم

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

_چشم
رفتم کنارش نشستم و غذاهارو از روی چرخ سرو برداشتم و روی میز جلوی کناپه چیدم
چاپستیک هارو دادم دستش و شروع کردیم

&:بعد از غذا برقارو خاموش کرد و فقط نور ماه و شمعای کوچیک روی زمین بودن
رفتیم روی تخت دراز کشیدیم و تلوزیون روبروی تخت و روشن کرد و یه فیلم سینمایی عاشقانه رو پلی کرد

بوس‌های ریزی که مداوم روی موهام میذاشت
نوازش بازوم
هر از گاهی فشردن من به تن خودش
همه اینا باعث شد تقریبا من چیزی از فیلم نفهمم و تنم گور بگیره
و بجای فیلم دیدن چیز دیگه‌ای بخوام

_تنش گرم شده بود و چشماش خمار بود
خودشو به من نزدیکتر کردم دستمو تو دستش گرفت و فشار داد
سرشو روی سینم گذاشت و نفسای کوتاه و سریع میکشید
میدونستم چشه و چی میخواد اما هنوز خیلی زود بود و امشب اولین اعترافم بود
نمیخواستم اینجا و الان انجامش بدیم
تلوزیونو خاموش کردم از خودم جداش کردم درلزش کردم رو تخت روش
و مرتب کردم و چشماشو بوسیدم

_بهتره بخوابیم
خسته شدی چشمات نیمه بازن
شبت بخیر دلبر

&:ش..شب بخیر آجوشی

_______________________________________

سلام
بعد از چند هفته بالاخره تونستم پارت آپ کنم
بخاطر تاخیر معذرت میخوام
و اینکه من تازه این بوکو اینجا تو واتپد استارت زدم
قبلا پیج اینستا داشتم و حدودا ۴ هزار فالووره
اما به دلایلی پیجمو ریپورت کردن
و پیجم پرید
یه مدت دیگه نوشتنو بیخیال شدم
اما به اسرار یکی از دوستام
آخرین فیکم که تو پیجم نیمه موند و تموم نشد لمسم نکن بود که تو واتپد تصمیم گرفتم دوباره شروعش کنم
خوشحال میشم حتما نظر بدین
خیلی بهم‌انرژی میده
و اینکه اشکالاتی که از نظرتون کلا فیک یا هر پارتش داره رو کامنت کنید

💜ممنون



don't touch meDonde viven las historias. Descúbrelo ahora