parт 11🥀🩺💫

393 58 10
                                    

از دید جانگکوک

اقای پارک بدون هیچ حرفی پشت به ما ایستاده بود محوطه بیرون عمارت نگاه میکرد ، خانم می هی نزدیکمون شد

می هی: خانم لطفا این مسکن بخورید 

خانم کامیلا اشکاش پاک کرد قرص از خانم می هی گرفت

جانگکوک: اقای پارک؟

برگشت سمتم ، بلند شدم شرمنده سرم انداختم پایین تعظیم کردم

جانگکوک: بازم متاسفم

سوجین: مقصر تو نیستی پسرم ، روزی که اون دوتا اینقدر زود تصمیم گرفتن ازدواج کنن نگران همچین روزی بودم اما بعد 3سال زندگی فکر نمیکردم این اتفاق بیوفته...جانگکوک ازت یک چیزی میخوام میتونی انجامش بدی؟

جانگکوک: البته

سوجین: همه‌ی دوستای مشترکتون که از این اتفاق خبر دارن امشب به ادرسی که برات میفرستم بیار

جانگکوک: حتما ، من دیگه مزاحم نمیشم

سوجین: مراقب خودت باش

تعظیم کردم

کامیلا: ممنونم پسرم

جانگکوک: وظیفم به عنوان دوستش انجام دادم

لبخند زدن ، سمت خروجی عمارت رفتم

********************
از دید سوجین

کامیلا: سوجین حالا چیکار کنیم؟ هق پ.پسر بیچاره من

سوجین: کامیلا قوی باش! ما الان باید کنار جیمین باشیم ، اون هم از همسر بی لیاقتش ناامید شده هم خبرای شکه کننده‌ای شنیده ، باید حمایتش کنیم تا دوباره روی پاش‌ وایسه

کامیلا: باشه...چرا به جانگکوک گفتی دوستاشون بیاره؟ اصلا کجا میخوایم بریم؟!

سوجین: میخوام امشب مثل 20سال پیش یک پیوند قطع کنم ، میریم ویلا

کامیلا: مطمعنی؟!

سوجین: وقتی پای پسرم در میون باشه همه کار میکنم...امشب جیمین باید باشه

کامیلا: آمادش میکنم

کامیلا از سالن خارج شد موبایلم برداشتم با جیهیون تماس گرفتم

جیهیون: سلام دوست عزیزم

با شنیدن صدای خوشحالش معلوم بود از هیچی خبر نداره

سوجین: جیهیون ازت میخوام امشب با تهیونگ بیاین ویلا

جیهیون: حتما ولی پسرت دعوت نمیکنی!؟

سوجین: نگران نباش جیمین کنارمه و اینکه به تهیونگ چیزی نگو ، فقط بهش بگو یک سوپرایز براش داری بدون اینکه بفهمه بیارش

جیهیون: اوو پس سوپرایز دارین!؟ خیالت راحت ، میرم خبرش کنم فعلا

سوجین: فعلا

🩺мιѕυnderѕтand🩺 Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora