_این....این درست نیست. چیزی که دارم میبینم واقعی نیست. حرفهایی که دارم میشنوم حقیقت ندارن....
هیونجین در حالی که با چشمهای پر از اشک آروم آروم به عقب قدم برمیداشت، به صحنه ی رو به روش خیره شده بود و این کلمات رو پشت سرهم تکرار میکرد.مینهو با نگرانی و غافل از اینکه چه اتفاقی در حال افتادن هست توی خونه، منتظر نشسته بود و چان، با نفسی حبس شده، توی اتاقی تاریک، با عصبانیت اسمش رو صدا میزد و به در میکوبید.
اما اون پسرک....دنیاش در لحظه ای بهم ریخته بود. و هرچیزی که توی ذهنش تمرین کرده، به توده ای از خاکستر تبدیل شده بود.
وویونگ با لبخندی، جلوی هیونجین ایستاد و دستش رو با نهایت قدرت، دور گردنش پیچید و فشار داد.
_فکر کردی میتونی به همین راحتی به دستش بیاری؟ و اونم با برنامه ای که خودم بهت گفتم؟ جالبه....نفس های پسرک به شمارش افتاده بود و صدای فریادهای چان، پشت در قفل شده، توی سرش اکو میشد.
براش مهم بود؟
نه...آروم آروم، روی تنها چهره ای که میخواست برای آخرین بار ببینتش، تمرکز کرد و چشمهاش بسته شد.
_ببخشید چان هیونگ....من همه رو ناامید کردم.*فلش بک*
_باید یه نقشه بریزیم!
مینهو با گیجی از جاش بلند شد و به دیوار پشت سرش تکیه داد.
_چطوری؟ اون همزمان از دوتاتون خواسته که به دیدنش برید. و با شناختی که از این مردک روانی پیدا کردیم، مطمئنم به همین راحتی نمیذاره دستتون به فلیکس برسه!
هیونجین که با حرفهای پسر بزرگتر موافق بود، با نگرانی به چان خیره شد.
_چیزی توی ذهنت داری؟
چان هوفی کشید و برای چند دقیقه سکوت کرد.
_اینکه اون قطعا نقشه ای کشیده که هیچ جوره نتونیم به هدفمون برسیم، درسته. اما...نمیتونیم دست روی دست بذاریم و باید تا جایی که میتونیم تلاشمون رو بکنیم.
به دوست پسرش خیره شد و لبخندی زد و ادامه داد:
_و ما...مینهو رو داریم درسته؟ من از جی پی اس مخفی استفاده میکنم. و همینطور توی لباس هیونجین هم یکی کار میذاریم. اینطوری مینهو میتونه ردمون رو بزنه، و هروقت که نیاز شد، با فشار دادن دکمه ی توی لباس، میتونیم بهش علامت بدیم. و پلیس ها رو خبر کنیم.مینهو سری تکون داد و گفت:
_خوبه...فقط، اگر که وویونگ کاری کرد که انتظارش رو نداشتیم چی؟ چطور متوجه بشم توی خطر هستین؟هیونجین شونه ای بالا انداخت.
_یه بازه ی زمانی در نظر میگیریم؛ مثلا نیم ساعت. اگر بعد از نیم ساعت، جی پی اسمون خاموش شد، یا اینکه خبری ازمون نشد، میتونی پلیس رو خبردار کنی که در حالت آماده باش، خودشون رو به منطقه برسونن. از اونجایی که میدونیم وویونگ دیوونه و عاشق فلیکس هست، قطعا توی یه مکان خاص درمانی نگهش داشته. پس پیدا کردنمون نباید زیاد سخت بشه، حتی اگر جی پی اسمون از کار بیوفته. درسته؟
ŞİMDİ OKUDUĞUN
take my hand ( chanho/ Hyunlix )
Hayran Kurguمینهو، پسری که از بچگی زندگی سختی داشته و هیچ وقت رنگ خوشی رو ندیده و تنهایی بخشی جدا ناپذیر از زندگیش بوده. چان، پسری شاد و خوش بین که همه اون رو دوست دارن و در ظاهر زندگی خیلی آروم و قشنگی داره در حالی که گذشته ی تاریکش همیشه اون رو دنبال میکنه. آ...