Part22

106 30 7
                                    

                   《 فلش بک؛ قرار شام سایمون و رالف 》

سایمون و رالف رو به روی هم نشسته بودند. سکوت آزار دهنده ایی که بینشون جریان داشت جو اتاقک غذا خوری رو بدتر هم می کرد.
رالف جرعه ایی از شراب قرمز رنگش نوشید و بلاخره لب هاش برای گفتن کلماتی از هم فاصله گرفتن.

" آقای سایمون خوشحالم که دعوتم رو پذیرفتین "

لبخند دلفریبی به لب زد و به چشم های درشت و کشیده سایمون خیره شد.
انعکاس لبخند رالف حالا روی لب های سایمون جا خوش کرده بود.
" باعث افتخاره "
لبخند روی لب های رالف پر رنگ تر شد و گفت:
" امیدوارم شب خاطره انگیزی براتون رقم بزنم "
سایمون به چشم های مرد رو به روش نگاه می کرد به سختی قصد پیدا کردن نیت اصلی مرد رو داشت. انگار که اون چشم ها قرار بود براش دروازه ی ورود به ذهن رالف باشه.
سامون نگاهشو از چشم های رالف برداشت و حین نوشیدن شرابش گفت:
" امیدوارم برای هر دومون همینطور باشه "
سکوت دوباره نفر سوم بینشون شده بود و قوی تر از قبل دستاشو دور گردنشون حلقه کرده بود.
دونفری که رو به روی هم نشسته بودن و خودشون رو مشغول شامشون نشون می دادن؛ اما درواقع با افکاری که در مغزشون جولان می داد درگیر بودن.
رالف خسته از سکوت بی معنایی که بینشون جریان داشت، پرسید:
" اوضاع چایا چطوره؟ شنیدم ققنوس برنامه جالبی برای گروهک های تحت حمایت داره درسته؟ کنجکاوم بدونم چین"
سایمون نیشخندی زد. این پسر واقعا فکر می کرد سایمون احمقه یا چی؟ مطمئن بود رالف حتی رنگ شورت رئیس ققنوسم می دونه پس این سوالای مسخره چی بود؟ اکه قصدش باز کردن سر صحبت بود پس صد در هزار افتضاح شروع کرده بود.
با این حال سایمون ادب رو ترجیح داد و گفت:
" آره درسته قراره گروهک هایی که بتونن درآمد ماهانه کلن اصلی رو توسعه بدن، وارد بازار تجارت داخلی بشن "
اینبار نیشخند سایمون مهمان لب های رالف شده بود‌.
" پس ققنوس دنبال طعمه می کرده؟ شرط می بندم بعد از اینکه خطر رفع شد کلکشونو میکنه "
سایمون به چشم های رالف نگاه کرد و گفت:
" جالبه منم همین نظر رو داشتم؛ شما خیلی خوب ققنوس رو میشناسین "
رالف متقابل به سایمون خیره شد و گفت:
" ققنوس دست پرورده کلاغ سیاهه البته که من میشناسمشون "
نیشخندی زد و ادامه داد:
" اونا واقعا هیچ خلاقیتی ندارن، می دونی؟ این همون چیزیه که باعث شد اونا ققنوس الان باشن البته غیر اینکه ما نرسیدیم نابودشون کنیم. لعنتیا خیلی باهوش بودن "
سایمون شوکه شده پرسید:
" پس شماهم می خواستین بعد از رفع خطر نابودشون کنین؟ "
" پس چی؟ این مافیاعه سایمون رادل تو نمی تونی آدم خوبه‌ی داستان باشی "
حق با رالف بود. مافیا یعنی سیاهی مطلق. سفید یا رنگ دیگه ایی؛ هیچ چیز نمی تونه سیاهی مافیا رو مغلوب کنه. سایمون به خوبی از عمق این مسئله آگاه بود اما چرا گاهی حس می کرد خاکستری شده؟
با بشکنی که رالف جلوی صورتش زد، با تعجب به مردمک های سیاه رالف خیره شد. گاهی حس می کرد می تونه درون اون دو گوی سیاه غرق بشه.
" آقای رادل اگه یه کم دیکه به این نگاه خیره ادامه بدی حس می کنم برات خاصم یا چی؟ "
سایمون با شوک پلک زد و دوباره نگاهشو به چشم های رالف داد و سعی کرد این بار سیاهی عمیقی که به غرق شدن درون خودش دعوتش می کرد رو نادیده بگیره.
" من..فقط حواسم پرت شد "
سایمون مطمئن بود جمله کوتاهش اصلا توضیح خوبی برای مافیای رو به روش نیست اما می تونستن نادیدش بگیرن درسته؟ بلاخره امشب همه‌ی حرکاتشون از نادیده گرفتن چیز هایی نشات می گرفت. مثل نادیده گرفتن اینکه اونا دشمن همن و بلافاصله بعد از سرنگونی ققنوس خرخره همو می جوئن!
" نظرت در مورد گروه شیائو چیه؟ ...هی هی ...آروم باش چی شد یک دفعه؟ "
سایمون با شوک و تردید به رالف نگاه کرد. جمله های لعنت شده ایی که از زبون این پسر لعنت شده بیرون می اومد حتما یک روز دلیل مرگ سایمون می شد. اما....خیلی دلیل مرگ مسخره ایی می شد نه؟ پس بهتر بود فعلا بیخیال شوکه شدن بشه چون واقعا ممکنن بود خودشو به کشتن بده. مثل همین الان که نزدیک بود با نوشیدنیش تقریبا خفه بشه.
" گروه شیائو؟ چرا در موردشون می پرسین؟ "
البته که سایمون می دونست چرا رالف از خانواده شیائو می پرسه. اون واقعا سایمون رو دست کم گرفته بود‌. قطعا سالها کار کردن به عنوان نقاب یه مافیا چیز های زیادی بهش یاد داده بود. حداقل می دونست چه موقع هایی یه نفر تعقیبش می کنه و صادقاته آدم رالف خیلی دست و پا چلفتی بود چون متوجه نشده بود از وقتی مهمونی آقای شیائو رو ترک کرده آدمای سایمون تا همین الان هم در حال تعقیبشن.
" شنیدم برا خودشون کسی‌ان. دارم به این فکر می کنم که گزینه خوبی برای ماموریت بعدیمون هستن یا نه؟ "
نگاه خیره رالف جزء به جزء صورت سایمون رو کاوش می کرد و منتظر واکنشش بود. سایمون رادل نقاب گروهک چایا چه ارتباطی با پسر کوچک شیائو بویان داشت؟ این فکر از روز اولی که از رابطه این دونفر مطلع شده بود مثل خوره به جون سلول های مغزش افتاده بود و اونا رو وادار به ساعت ها فکر کردن به ژان و سایمون کرده بود.
سایمون با تردید کلماتی که به زور در مغزش جمع آوری کرده بود رو به زبون آورد.
" گروه شیائو برای این کار مناسب نیست "
خیلی جالبه، طعمه ایی که رالف برای انتقام از شیائو بویان انتخاب کرده بود واقعا سرنوشت بدی در انتظارش بود. شیائو ژان نه تنها قربانی نقشه انتقام وارث کلاغ سیاه بود، بلکه یک مافیا هم عاشقش بود. سرنوشت عبرت انگیزیه. البته کسی که توی این بازی قراره مهره اصلی باشه بی گناه ترین شخص بازیه!
" گروه شیائو سطح امنیت بالایی دارن. نفوذ بهشون تقریبا غیر ممکنه "
" گفتی تقریبا؟ پس هنوز چند درصد شانس برای نفوذ داریم "
" آقای رالف گروهک های زیادی سعی کردن این ایده شما رو عملی کنن اما موفق نشدن. مشخصه که گروه شیائو کاملا هم از مافیا بی خبر نیست و در این شرایط این کار ما اصلا درست نیست. ممکنه توجه زیادی رو جلب کنه. مخصوصا توجه ققنوس رو و باید بهتون بگم چایا به هیچ عنوان همچین ریسکی رو قبول نمی کنه "
رالف با صدای بلند خندید و گفت:
" سایمون رادل جوری درموردشون صحبت می کنی انگار بهشون نزدیکی و از کاراشون سر در میاری "
جرفه ایی از شراب قرمز توی لیوانش نوشید و ادامه داد:
" لازم نیست الان نظر قطعیت رو بگی، نی تونیم صبر کنیم و بعدا در موردش بحث کنیم به هر حال ما امشب فقط برای خوشگذرونی و قوی تر کردن رابطه‌مون اینجاییم. امیدوارم با حرفام نرنجونده باشمت "
سایمون به تقلید از رالف لبخند مصنوعی روی لب‌هاش نشوند و گفت:
" اوه اصلا، خوشحالم از اینکه شب زیبایی رو کنار شما گذروندم "

بعد از خوردن شام به اصطلاح دوستانه ایی که بیشتر شبیه میدون جنگ بود، حالا رالف و سایمون بیرون رستوران رو به روی هم ایستاده بودن و منتظر ماشین هاشون بودن.
" از اینجا خیلی خوشتیپ به نظر میای "
سایمون با چشم هایی که تا آخرین حد ممکن گشاد شده بود به رالف نگاه کرد. این غرازه الان ازش تعریف کرده بود؟ بهش گفته بود خوشتیپ؟ البته که در خوشتیپ بودن خودش شکی نداشت اما آخه....این پسره قطعا نقشه های شومی داشت. می تونست از همین الان بوی گند خباثت رو از قیافه خوشگل دختر کشش حس کنه.
لبخند مسخره ایی روی لب هاش نشوند و گفت:
" ممنونم جناب رالف شما هم همینطور "
" اوم به نظرم بعد از شام امشب اونقدر صمیمی شدیم که جناب و آقا و این مسخره بازی ها رو کنار بزاریم "
ثانیه ایی مکث کرد و ادامه داد:
" مگه نه خوشتیپ؟ "
و با لبخندی که سایمون می تونست قسم بخوره قیافشو شبیه زامبی ها کرده بود، بهش خیره شد.
سایمون با شوک به چشم های رالف که شیطنت درشون شعله کشیده بود، خیره شد. واقعا گیج شده بود، وارث کلاغ سیاه احمق تر از اون به نظر می رسید که رئیس یه گنگ مافیایی با سابقه باشه. اما با همه این ها سایمون می دونست همه حرکات و حرف های رالف حساب شده و از قبل برنانه ریزی شده‌ست، پس در واقع اون احمق بود که برای یک ثانیه هم که شده به این فکر کرده بود که لبختد زشتی که روی لب های رالف بود، براش جذاب بود.
با صدای آرومی گفت:
" آره همینطوره "
اکه اون بازی می خواست سایمون کی بود که رد کنه؟ قطعا موش گربه بازی ایی که بین مافیاها باشه بازیه خطرناکیه اما سایمون از بچگی عاشق این بازی بود پس چرا باید در برابر وسوه های رالف خودداری می کرد؟
با ایستادن بنز مشکی رنگی رو به روشون، سایمون به طرف رالف برگشت و گفت:
" به نظر شب زیبامون دیگه به انتهای خودش رسیده. شب خوش جناب رالف "
قدمی به سمت در ماشین برداشت اما متوقف شد. برگشت و گفت:
" تقریبا یادم رفت "
با نیشخند ادانه داد:
" از این به بعد فقط رالفی "
رالف هم متقابل نیشخند سایمون رو مهمون لب هاش کرد و گفت:
" آره فقط رالف و سایمون "
و با حفظ نیشخندش به چشم های سایمون که احساس می کرد برق عجیبی رو در دقیقه های آخر دیدارشون در خودش جا داده بود، خیره شد.
سایمون لبخند کجی زد و سوار ماشین شد. فقط چند ثانیه طول کشید تا صدای جیغ چرخ های ماشینش سکوتی که به طرز عجیبی اطرافشون چنبره زده بود رو در هم خورد کنه.
رالف به جای خالی ماشین نگاه کرد و گفت:
" چشم هات جالب به نظر میاد بیبی "
و پوزخندی به کلمه آخر جمله ایی که ناخودآگاه از بین لب هاش بیرون اومده بود زد.

                              《 پایان فلش بک 》

انعکاس لبخندی که با یادآوری خاطرات عجیبش روی لب های رالف نقش بسته بود، حالا روی بدنه براق ماگ افتاده بود.
لبخند چند ثانیه قبل حالا جاشو با نیشخند غاصبی که اغلب اوقات مهمان لب های رالف بود، عوض کرده بود.
" توو واقعا یه جور دیگه ایی "
مکث کوتاهی کرد و با پر رنگ کردن نیشخندش ادامه داد:
" بیبی! "
________________________________________________
خب بچه ها چطورین؟
من اومدم با یه روز تاخیر😁💅🏻
براتون یه کاپل قشنگ درست کردم😌😎
امیدوارم از پارت امروز لذت ببرین.
ستاره توپولوعه رم بمالین لطفا😁🤌🏻
ممنون که میخونین و نظر میدین قشنگا🍓🤗

I love you babyWhere stories live. Discover now