parт 25 🌹🩺💫

432 51 6
                                    

از دید تهیونگ

خیلی استرس داشتم 1هفته پیش به خواست جیهوپ یک اتاق کامل با تجهیزات عمل برای جیمین آماده کردم ، داخل بیمارستان بخاطر پرسنل و خبرنگارا نمیشد بستریش کنیم و برای زایمان باید داخل خونه آماده میشد

جیهیون: تهیونگ

برگشتم بابا کنارم ایستاد دستش با لبخند روی شونم گذاشت

جیهیون: استرس داری؟

سرم تکون دادم و اب دهنم قورت دادم

جیهیون: درکت میکنم منم یک زمانی جای تو بودم خیلی استرس داشتم ، اما نگران نباش چشم به هم زدنی همچی تموم میشه

تهیونگ : بابا ، جیهوپ گفت عملش سخته

جیهیون: خودت جمع کن تهیونگ!

جیهیون: خودت پزشکی! میدونی ما همیشه احتمالات بد در نظر میگیریم اما دلیل نمیشه واقعا اتفاق بیوفتن!

جیهوپ: تهیونگ؟

برگشتم جیهوپ جدی نزدیکمون شد ترسیده نگاهش کردم

تهیونگ: چیشده!؟

جیهوپ: باید باهات صحبت کنم

تهیونگ: مشکلی پیش اومده!؟اره!؟

بابا هم نگران شد جیهوپ یک نفس عمیق کشید

جیهوپ: رحم جیمین تحت فشار ، باید عمل شروع کنیم

اب دهنم ترسیده قورت دادم دستم به نرده تکیه دادم بابا دستش روی شونم گذاشت

جیهوپ: تهیونگ همه‌ی آزمایش هاش خوب بودن جای نگرانی نیست اما الان باید کنارش باشی

تهیونگ: درسته ، بریم

  سمت اتاق مشترکمون رفتم وارد اتاقش شدم نامجون ، جین ، یونگی ، کوک ، دنیل ، خانم و اقای پارک دورش بودن با چشمای براقش بهم خیره شد لبخند زدم کنار تختش ایستادم پیشونیش بوسیدم

تهیونگ: خوبی؟

جیمین: ت.ته 

کامیلا: ما میریم بیرون

همه از اتاق خارج شدن کنار تختش نشستم و دستش گرفتم اشکاش سرازیر شد

تهیونگ: چیزی شده گل رز من؟

جیمین: میترسم

تهیونگ: من اینجام ، همه کنارتیم چیزی برای ترسیدن وجود نداره ، جیهوپ گفت تمام آزمایش‌هات خوب بودن

جیمین: واقعا؟

تهیونگ: واقعا ، تا چند ساعت دیگه میتونیم غنچه هامون بغل کنیم و با هر حرکاتشون ذوق کنیم پس از هیچی نترس  منم موقع عمل کنارتم

شکه با لبخند نگام کرد و اشکاش پاک کردم

جیمین: راست میگی؟!!!

🩺мιѕυnderѕтand🩺 Donde viven las historias. Descúbrelo ahora