,,,,,,,,,,,,,,,
(ویو. یونگی)
از در اومدم بیرون الان فقط دلم میخواست برم خونه و بخوابم...
چه گیری کردیم با اه و ناله های مردم
بارون گرفته بود....
_تنها چیزی که الان بهم ارامش میداد..
نفس عمیق کشیدمو راه افتادم سمت خونه
در خونه که رسیدم جلوی در یه پسر که فک کنم سن زیادیم نداشت تو خودش جمع شده بود
رفتم جلو...
_ببخشید؟ کاری داشتید؟
یه دفعه سرشو اورد بالا
تازه صورتشو دیدم با چشمایی که لبریز اشک بود نگام میکرد صورتش به شدت خوشگل بود!
یه سویشرت پوشیده بود و سرشو پوشونده بود
~ش.. شما مین یونگی هستید؟
_ بله
~ببخشید.... مزاحم شدم.... یه کاری باهات.. تون داشتم
چیکارم داشت؟ با خودم گقتم اینجا نمیشه حرف زد
_ باشه بیا داخل اینجا بارونه
بلند و با قدمای اروم جوری دستشو گذاشته بود پشت سویشرتش فک کردم داره جرش میده
درو بار کزدم رفتم داخل
_ بیا تو
نشست رو مبل رفتم یه لیوان قهوه اوردم براش و نشستم روبه روش
_ خب چیکارم داشتین؟
~خب.. راستش... ام....
_اگر میشه راحت باشین و حرفتونو بزنین
~با.. باشه اممم شما میدونید که... یه.. یه. عموی هیبرید دارید درستع؟
اون عموم خیلی وقت بود از خانواده طرد شده بودــــ
_اره میدونم ولی شما از کجا میشناسیدش؟
~من.. من پارک جیمینم پ.. پسر عموتون
_ولی عموی من فامیلش مینه
~می.. میدونم بعد از رفتنش از خونه عوضش کرد...
_یعنی تو پسر عمومی؟
~ب... بله
خب چرا اومده پیش من؟ سوالمو پرسیدم
_خب چرا اومدی پیش من؟
~اممم... من.. خب میدونید که مادر بزرگ قطعا نمیزاشت بیام خونش و تنها کسی هم که کره بود ش.. ما بودید.. م.. من چن وقت پیش پدرمو از دست دادم.. و کسی رو نداشتم(همه رو با صدای خیلی اروم گفت)
_به خاطر اینکه کسی نداشتی؟ مادرت و خانوادش چی؟
~مادرم خلی ساله که مرده... خانوادشم عین مادربزرگ رفتار میکنن
_مگه تو چته پدرت هیبرید بود.. البته هیچ فرقی برام نمیکنه چی باشه
~راستش.. خب.. منم مثل بابامم
کپ کردم....
یعنی اونم....
~منم هیبریدم
من تا حالا فقط یه بار عمومو دیدم وقتی 4 سالم بود موقعی که از خونه زد بیرون...
اون یه هیبرید گربه بود و مامان بزرگم فقط تا18 سالگیش نگهش داشت و بعد بیرونش کرد
چرا پسرش اومده پیشم؟
چرا اینجا؟
~میدونم.. خ.. خیلی شوکه شدین... فک کنم باید برم
_نه.. نه تو که جایی رو نداری
~من نیومدم اینجا دنبال جا اومدم که خبر بدم که پسر عموتونم و اگر این روزا مردم یکی بیاد سر قبرم و مثل پدرم نمیرم
در حالی که اشک گلوله گلوله ازش میریخت رفت بیرونو درو بست...
_پسره احمقه؟
نمیدونم چرا... ولی رفتم دنبالش
سر کوچه بود تازه متوجه کلاه افتادش شدم..
گوشای نارنجیش و موهای زردش بیرون افتاده بود
دستشو گرفتم برگندوندمش
_کسی بهت نگفت برو. الانم برگرد داخل به عنوان پسر عموت بهت میگم
دستشو گرفتم و دنبال خودم کشیدم
نشوندمش رو مبل و براش پتو اوردم
_اینو بپیچ دور خودت سرما نخوری منم برم ببینم لباسی میتونم برات پیدا کنم که اندازت باشه یا نه
رفتم سمت اتاق
فقط صدای تشکرشو شنیدم
لباسای چن سال پیشم اندازشن فک کنم..
یه هودی با گرمکن سورمه ای
بردم براش دیدم به صحفه سیاه تلوزیون زل زده..
_بیا اینارو بپوش
~ممنون نیاز نبود زحمت بکشی
_الان که تو خونه ی منی پس گوش کن
~اممم فقط اینکه من زیاد نمیتونم شلوار بپوشم دمم جمع میشه
_واقعا؟ باشه بزارش تو اتاق
لباسارورفت و اتاقو بهش نشون دادم
نشستم سر مبل و تلوزیون رو روشن کردم یه نارنگی برداشتم(پسر نارنگی خورممم)
بعد 5 دیقه اومد بیرون دیگه رومو سمتش نکردم
_برو تو اشپز خونه توی کابینت کنار گاز توش پفیلا هست بیارش
~باشه
.....
~بفرمایید
ازش گرفتم
_مگ گفتم برا من بیاری، ففط بشین باهم بخوریم
رو مو کردم سمتش...
اون دوتا دونه پفیلایی که خورده بودم پربد توگلوم
_نمیدونستم انقد برات گشاده
~مهم.. نیس خوبه
_واقعا؟ باشه بشین فیلم نگاکنیم
پاهای سفیدش عین بلور میدرخشیدن...
اون گوشاش که با هر صدا تکون میخوردن...
نمیتونستم نگاهمو ازش بردارم
_تو خیلی خوشگلی
~م... ممنون
اومد کنارم نشست و پفیلارو از دستم گرفت
تا یک ساعت داشتیم فیلم میدیدیم که یه موجود کوچولو خزید تو بغلم
نگاهمو دادم بهش..
یه گربه نارنجی رنگ که معلوم بود خابالوعه...
دیدم جیمین نیست!
اوهــــ تازه ویندوزم بالا اومد گربهه جیمینه!
تا بیام اینهمه فکر کنم تو بغلم خوابش برده بود....
ساعت11عه
خیلی اروم بلندش کردم بردم تو اتاق گذاشتمش گوشه تخت
خودمم اونورش خوابیدم انقد امروز بهم شوک وارد شد که خسته شدم
نرسیده به بالشت خوابیدم....
ــــــــــــــــــــــــــــــــبخواین از این هیبرید ها😂
ایشون پیشی جیمینمون هستن دوزتان
YOU ARE READING
تو گربه ای؟
Short Storyکاپل: یونمین، ژانر: هیبرید، فلاف، کمی اسمات (پایان یافته****) کی میتونه یونگی ای که بعد از مرگ پدر و مادرش دیگه ادم قبلی نشد و خودشو تو کارش غرق کرد و به حالت قبل برگردونه؟..... ........ _اروم بدو میخوری زمین ~هیچم نمیشهههه ~اخخخ _بهت گفتم پیشی ~...