(اول و اخر)

135 16 15
                                    

های گایز
این یه فیک تک پارتیه
امیدوارم خوشتون بیاد
فقط تهش به طور دلخواه نیست یکم ناراحت کنندست+
امیدوارم دوسش داشته باشید نارنگیای من🍊
______________________________________

ذهنش درگیر بود،درگیر حرفای کمپانی

نمیخواست انجامش بده ولی اون لعنتیا تهدیدش کرده بودن!

چجوری فهمیده بودن که اونا باهمن؟

چجوری میخواستن اون قلب بیبی کوچولوشو بشکنه و ترکش کنه؟

فاک حتی فکرشم مغزشو به فاک میداد

اونا تهدیدش کرده بودن که اگه از جیمین کوچولوش جدا نشه اونا جیمینو از گروه میندازن بیرون

جیمین کارشو خیلی دوس داشت

اون 7نفر از خون هم به حساب میومدن اونا بالاتر از 7برادر شده بودن

چجوری با جیمینش همچین کاری میکرد؟

تو درگیری هاش به سر میبرد که فکری به ذهنش رسید

-من میتونم با جیمین کات کنم و بعدش همچیروبهش بگمو مخفیانه باهم باشیم!

یسسسسس همینه

سریع تلفنشو از رو میز قاپید

با بیبی کوچولوش تماس گرفت

+الو بله یون؟

باصدای سردی که بزور از خودش در اورده بود لب زد

-هی پارک میتونی بیای اینجا؟

+چیزی شده یون؟داری میترسونیم

فرشتش ترسید چجوری قرار بود این کارو کنه؟

+هی یونگی هنوز پشت خطی؟حالت خوبه؟

-بیا اینجا باید باهم حرف بزنیم

قبل اینکه دوباره صدای دل فریبش ا بشنوه و منصرف شه قطع کرد

روی مبل نشست تا خودشو اماده کنه

(30 دقیقه بعد)

رمز درو زد و وارد شد

+هی یون یون چیزی شده؟

-بشین جیمین باید باهم حرف بزنیم

لحنش جدی بود و قیافش سرد

دوروغ بود اگه میگفت با اون چهره سرد قلبش یخ نزده!

روی مبل روبرویی نشست

+خب میشنوم

-من دیمه حسی بهت ندارم

یعنی از اولشم نداشتم

میخوام تمومش کنیم

+چ چی؟

سرش گیج میرفت توان وایسادن نداشت

مرد روبروش عشق زندگیش تمام وجودش این حرفو میزد؟

-واضح گفتم پارک

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 01, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

میشه برگردی؟Where stories live. Discover now