,,,,,,,,,,,,,,
صبح بیدار شدم دیدم جیمین کنارم نیست
نگران شدم که رفته باشه
رفتم حال....
یه بوهایی از اشپزخونه میومد
خیالم راحت شد
~بیدار شدی؟
_اره
~بیا صبحانه بخور
_چرا زحمت کشیدی یه جیزی میخوردم
~نه بابا. بشین بخور
نشستم و لیوان قهوه مو برداشتم با نون تست و شکلات خوردم
_اممم میگم.. تو چی میخوری؟
_غذای... گربه؟
~نه(خنده) منم عین شمام
اومد رو صندلی کنارم نشست
یه چایی برا خودش ریخت و خورد
_من امروز میرم سر کار تو...
~من تا الانم خیلی مزاحمت شدم دیگه میرم
_کجا میری؟ جایی نداری
~می تونم از پول پس انداز بابام استفاده کنم
~میخوام دنبال کارم بگردم
_اولا پول بابات قطعا زیاد نیست که خونه بخری!
دوما تو نه سنی داری که استخدامت کنن نه در حالت عادی استخدامت میکنن
~اره زیاد نیس ولی میتونم بگزرونم تا یه زمانی تازه کی گفته سن من کمه؟
_از قیافت ریخته
یه هودی گشاد بدون شلوار و قد کوتاه و موهای زرد و صورت از اعصبانیت سرخ شده.... کیوت
به خودم تلنگر زدم! این چه فکرایه من میکنم...
~محض اطلاعت من 23سالمههه
_چی؟
~بله23
_دروغ نگوو. فک میکردم یه18 داشته باشی
~هههه من 23 سالمهه
_اوکی ولی در هر صورت من ازت5 سال بزرگترم
_من دیگه میرم.. توعم میشنی تو خونه فیلم میبینی عصر میام دنبالت بریم خرید
~نه نیازی نیست
_یعنی میخوای کلا هودیای منو بپوشی؟
~ن.. نه.
_خب میبینمت.. جایی نری!
اومدم بیرون هوا به شدت سرد بود خداروشکر پالتومو اوردم..
عصر ساعت5 رسیدم خونه
_سلام
~سلام یونگیااا
_برو لباس بپوش بریم
~باشه
با اون پاهای کوتاهش دوید اتاق...
ناخوداگاه لبخند زدم اون خیلی کیوته
_بس کن یونگی تو نباید به اون گربه کاری داشته باشی(زیر لب)
~با کی حرف میزنی؟
لباسای خودشو پوشیده بود
سویشرت سیاه بلند پیرهن سورمه ای و شلوار لی پاره
_از سیاه خوشت میاد؟
~راستش نه من رنگ زردو خیلی دوس دارم
_پس چرا سی...
~به خاطر اینکه زیاد معلوم نباشم... اگه رنگای روشن بپوشم همه نگام میکنن
_به نظر من هیشکی نباید به کسی کاری داشته باشه مردم زیادی گوه میخورن
~یااا بسه بیا بریم(خنده)
دستمو کشید
سوار شدیم و رفتیم دلم میخواست پیاده برم ولی مطمعنم جیمین اذیت میشه....
ــــــ
هی از اینور به اون میکشیدم اخرشم هیچی انتخاب نمیکرد
_کلاهت داره میوفته
~ااا واقعا
به اینه نگاه کرد و کلاهشو کشید جلو
_چرا مخفیش میکنی؟
~مردم با ترحم بعضیا با نفرت نگام میکنن میدونی... نگاهاشونو دوست ندارم
_اها
وایساد دم یه مغازه
_کدومو میخوای
~ه. ها هیچکدوم
_باشه بیا بریم داخل
~گفت...
_خودم میدونم چی گفتیبه هودیه نگاه کردم
_بهت میاد
~من نمیخوامش
_یالا برو بپوشش
به زور فرستادمش داخل
بعد از چن دیقه صداش کردم
_گربه؟... تموم شد؟
صدای باز کردن قفلو شنیدم
_اومدم داخل
درو باز کردم
توی هودیه غرق شده بود
~به چی میخندی
_به تو
~یاا بسه
با اخمای کیوتش نگام کرد زد رو سینم
_ببخشید
~این برای توی خونه خیلی خوبه
_اوکی بدو درش بیار
رفتم بیرونو حسابش کردم
~میزاشتی خودم حساب کنم
_دیگه تموم شد
~خیلی بدییی
بعد از یه ساعت چن تا لباس و شلوار و یه جفت کفش گرفتیم داشتیم از پاساژ میزدیم بیرون
یه دفعه ایستاد...
_چی شده؟
رد نگاهشو گرفتم به یه هودی فروشی رسید
_یه عالمه هودی گرفتیااا
دستمو کشید برد اون سمت
~برا من نه برا تو
هنوز هنگ بودم که یه هودی گرفت جلوم
~یالا برو بپوشش
_نمیخواد
~چی چیو نمیخواد توعم یه چیزی میخوای اخرش
_میگم نه
~برو تو حرف نزن
با اون دستای کوچیکش هولم داد داخل
با غرغر پوشیدمش
~اومدمم
درو باز کرد به سر تا پام نگاه کرد
~اممم
_میدونم زشت شدم
~کی گف زشت شدی؟
~بایداز این به بعد هودی بپوشییی
نزاشت جواب بدم و رفت بیرون
درش اوردم
~بریم من گشنمه
_حسا....
~کردم
_چر...
~بریم دیگههه
_کلا دوس داری بپری وسط حرفم
~اره(خنده)
تازه دقت کردم چشماش وقتی که میخنده شبیه خط میشه
اینشم کیوته
رفتیم خونه
پرید تو اتاق و درو بست
وقتی اومد یه هودی فقط تنش بود
همون هودی گشاده
_بهت میاد
~مرسی
~چی بخوریم
_رامن درست کردم چیزی نداریم تو خونه باید برم بخرم
~رامنم عالیه
نشست رو به روم
دستاشو زد به هم
~کامسامیدا سر اشپز
_یااا بسه بخور
شروع کردم به خوردن
موقع خواب خواستم
برم پتو بردارم بخوابم رو مبل که جیمینم دستموگرفت
~اممم... میتونی رو تخت بخو.. ابی
_تو کجا میخوابی اون وقت
~من جای کمی میگیرم
نفس عمیق کشیدم
_باشه
رفتم دراز کشیدم رو تخت چشامو نبسته بودم که جیمین یه دفعه جلو روم غیب شد!!
_جیمین؟
_غیب شدی یه دفعه؟ کجا رفتی؟
دنبالش میگشتم که صدای گربه شنیدم
به پایین نگاه کردم..
_اوه اینجایی؟ ببخشید ندیدمت
اون گربه کوچولو رو برداشتم گذاشتم رو تخت
به طرز به شدت کیوتی رو تخت میپریددد
_بسه پیشی بگیر بخواب
دراز کشیدم و به اون پیشی که به کمر دراز کشیده بود نگات کردم
میتونستم لرزششو از سرما ببینم
اوردمش سمت خودم و کشیدمش تو بقلم اولش تکون میخورد ولی اخرش خوابید..
نمیدونم با این گربه کیوت چیکار کنم..
ـــــــــــ
اوکییی جیمینه کیوت را داریمممم
YOU ARE READING
تو گربه ای؟
Short Storyکاپل: یونمین، ژانر: هیبرید، فلاف، کمی اسمات (پایان یافته****) کی میتونه یونگی ای که بعد از مرگ پدر و مادرش دیگه ادم قبلی نشد و خودشو تو کارش غرق کرد و به حالت قبل برگردونه؟..... ........ _اروم بدو میخوری زمین ~هیچم نمیشهههه ~اخخخ _بهت گفتم پیشی ~...