جیمین:
_هوسوک باید کمکم کنی
+چه کمکی؟ اگه از دستم بیاد حتما انجام میدم...
_یه مقدار پول نیاز دارم میتونی بهم قرض بدی؟
سرشو تکون داد
+آره چقد نیاز داری؟
_حدودا 2000 وون
دسته چکشو از کشوی میزش در اورد
+5000 وون برات مینویسم... از این به بعد هروقت مشکل مالی داشتی بیا پیش خودم
و برگه چکو گرفت سمتم...
با لبخند ازش گرفتمش
_بهت قول میدم خیلی سریع بهت برگردونم
خندید
+در مقابل کارایی ک تو برام کردی این هیچه...
رفتم سمتش و محکم بغلش کردم
_ممنونم... لطفت فراموش نمیکنم
خندید و خودشو ازم جدا کرد
+نیاز به تشکر نیست
سرمو خم کردم
_من دیگه میرم
+مواظب خودت باش
براش دست تکون دادم و از اتاقش اومدم بیرون... نمیتونستم لبخندمو پنهون کنم...
سوار تاکسی شدم و راه افتادم سمت خونه... باید چند تا جا میگشتم که یه کار
پاره وقت پیدا کنم... دم یه فروشگاه پیاده شدم و رفتم داخل... با دیدن فروشنده لبخند زدم و رفتم سمتش...
_سلام...
سرشو تکون داد
_به کارمند پاره وقت نیاز ندارین؟
پوزخند زد
+نه احتیاج نداریم
شونه هامو انداختم بالا و بدون اینکه چیزی بگم از اونجا زدم بیرون... به چندتا بوتیک و فروشگاه دیگه هم سر زدم اما هیچکدومشون کارمند پاره وقت نمیخواستن...
هوا سرد شده بود... دستمو توی موهام کشیدم و پیاده راه افتادم سمت خونه...
گوشیم زنگ خورد.. از جیبم درش آوردم شماره ناشناس بود...
جواب دادم
_الو بفرمایید
+با آقای پارک جیمین تماس گرفتم؟
_بله درسته
+بدون هیچ مقدمه ای میرم سر اصل مطلب...
مکث کرد
+پسرم به کمکت نیاز داره...
تعجب کردم
_پسر شما؟
شروع کرد به گریه کردن
سرجام وایسادم
+با هیچکس نمیتونه ارتباط برقرار کنه... بدرفتاری میکنه... آقای مین شمارو معرفی کرد گفت اگه ینفر بتونه حال پسرمو خوب کنه اون تویی...
_خ... خب فردا بیاریدش مطب
+از خونه بیرون نمیاد.. آدرسو برات میفرستم تو بیا پیشش
_اما....
+لطفا قبول کن... هزینشم هرچقدر باشه مشکلی نیست... حتی اگه به قیمت جونم باشه...فقط میخوام یه بار دیگه لبخندش ببینم
_کی باید بیام؟
+هرچی زودتر بهتر
_سعی میکنم فردا بیام...
+پس منتظرم
و بعد گوشیو قطع کرد... سرجام خشکم زده بود... دکتر مین منو معرفی کرده؟
سریع از توگوشیم شماره دکتر مین رو پیدا کردم و زنگ زدم
+الو جیمین
_دکتر مین... شما منو معرفی کردین به اون خونواده؟
خندید
+سلام بلد نیستی؟ چرا اینقد شوکه شدی
_آخه ندیدم تا الان از کسی تعریف کنین
+جیمین من پای آبروم وسطه... اگه نتونی کارتو درست انجام بدی آبروم تو خونواده جئون میره...
_قضیه این خونواده چیه اصلا
+بری خودت میفهمی...
مکث کرد
+درضمن... اگه بتونی کارتو درست انجام بدی میتونی بیای توی کلینیک مشغول به کار شی...
باصدای بلند گفتم:
_واااااقعاااا؟
خندید
+آره... فقط کارتو درست انجام بده
_چندسالشه؟
+گفتم خودت برو ببینش
و بعد گوشیو قطع کرد...
آروم آروم راه افتادم سمت خونه...
باورم نمیشد... مثل دیوونه ها میخندیدم
هرکی از کنارم رد میشد با تعجب نگام میکرد... یعنی قرار بود توی کلینیک مشغول ب کار شم؟ باید از تموم وجودم مایه بزارم که اون پسرو خوب کنم...
....................
چند بار به آدرس نگاه کردم... انگار درست اومده بودم... به عمارت رو به روم خیره شدم... همچین خونه هاییو همیشه توی فیلما دیده بودم... یهو در باز شد... با تردید قدم ورداشتم و رفتم داخل.. محو فضای حیاط شده بودم
+آقای پارک...
برگشتم سمت صدا... به زنی که دات از پله ها میومد پایین نگاه کردم... فکر کنم همونی بود که دیروز بهم زنگ زد
رفتم سمتش و سرمو خم کردم
_سلام
+سلام... ممنون که اومدی
لبخند زدم
یهو صدای داد شنیدم... به خانومه نگاه کردم... رنگش پرید و دویید سمت خونه... منم دنبالش راه افتادم و رفتم داخل
دم در یه اتاق وایساده بود... با صدای آرومی گفت:
+تو برو داخل...
صداش از بغض میلرزید
_لطفا جایی وایسید که نبینتتون
سرشو تکون داد و رفت آخر سالن وایساد
رفتم سمت در و آروم دستگیره درو چرخوندم و رفتم داخل... اتاق کاملا بهم ریخته بود... به زمین نگاه کردم.. همه جا پر از شیشه بود... با دقت قدم ورمیداشتم .. خودش کجاست؟ با دقت همه اتاقو از نظر گذروندم... انگار کسی نبود
_آقا پسر...
صدای گریه ضعیف شنیدم... رفتم سمت کمد... درش باز بود... کنار درو نگاه کردم... همینجا بود... برخلاف تصوراتم یه پسر نوجوون نبود
زانوهاش بغل کرده بود وداشت گریه میکرد
نشستم رو به روش
_فکر میکردم همه اینا کار یه بچه کوچیکه
سرشو بالا نیاورد...
_میدونی با اینکارات مادرتو خیلی نگران میکنی؟
سرشو آورد بالا.. چند ثانیه بهم خیره شد
+توعم روانشناسی؟
سرمو به نشونه نه تکون دادم
_اصلا اینطور نیست... من فقط میخوام دوتا دوست خوب باشیم برای هم
پوزخند زد و اشکاشو پاک کرد
+با بچه حرف نمیزنی... خودتو خسته نکن و زودتر از اینجا برو
و از جاش پاشد
#کسوف
#p2
#EVE
BẠN ĐANG ĐỌC
solar eclipse
Fanfictioncouple: Kookmin.Sope Genre: Romance.Fluff موضوع: جونگ کوک بخاطر اتفاقی که توی گذشته ش براش افتاده به بیماری روانی دچار میشه و جیمین که روانشناسه برای درمان کوک استخدام میشه... و رابطه جونگ کوک و جیمین رفته رفته باهم بهتر میشه و...