(پارت12)

299 48 15
                                    

سلام سلام دلی اومده
میدونم خیلی وقته از اپ کردنم گذشته و یکم بدقولم ولی خب معذرت میخوام ببخشین
از این به بعد هر هفته یکشنبه اپ داریم با چهارشنبه قوله قوله قول
خب بریم که شروع کنیمممممم
_________________________:)

Jim:

بعد رفتن تهیونگ یونگی هم اتاق را ترک کرد

+این چه گوهی بود من خوردم؟

+فاک فاک چرا همچین کاری کردم!

نفس عمیق بکش جیم تقصیر اونه

وجدانش به صدا در اومد

-تقصیر اونه؟کصخل شدی پارک چیم چیم؟

+وجی جون خب چیکار کنم؟میخوای خودمو بزنم؟

-نه فقط یکم ادم باش انقدر منو عذاب نده و اشتباهتو قبول کن

+چشم وجی الان میزاری برم شام کوفت کنم؟

-هرجور میلته فرزندم

+اخرسر دیوونه میشم

لگدی به افکارش زد لباس هایش را مرتب کرد،دستی به سرو رویش کشید و از اتاق خارج شد

+هی صبر کن ببینم کوکی کجاست؟

مسیرش را تغییر داد و راه اتاق پسر کوچکتر را به پیش گرفت

دوتقه به در زد

+هی جونگ کوک

-بیا تو جیم

+کجا بودی؟

-هیچی رفتم از اجوما پرسیدم تایم غذارو الانم اومدم لباسامو عوض کنم بعد ام میخواستم بیام پیش تو

+اوه باش فقط دیر کردی رفیق همون یذره ابرومم به باد رفت

-چیم داری اشتباه میکنی

+نه تو نمی...

-هی به من گوش کن جدی میگم تو ابرویی نداری که بخواد بره

کمی تحلیل حرف جونگ کوک طول کشید و بعد به دنبال پسر افتاد

+هی ورپریده من ابرو ندارم؟
صبر کن وایسا کاریت ندارم

-بچه گول میزنی؟میدونم اگه بگیریم دهنم سرویسه

+در هرحال دهنت سرویسه

داشت برای پسر کوچیکتر زبون در میاورد و شیرین میخندید که یکدفعه در اتاق باز شد

=اینجا چخبره؟

که همون لحظه جیمین بالشت کوچکی پرت کرد و بالشت مستقیم خورد تو صورت تهیونگ

=ایش میشه بگید اینجا چخبره؟

با صدای بلند الفا هردو پسر خشک شده در جاهایشان ایستادند

=دقیقا اینجا چخبره؟زبونتونو موش خورد؟چیکار میکنید مگه بچه اید؟

+اصلا ربطی به بچگی نداره من فقط داشتم دنبالش میکردم

-اره ما خیلیم بزرگیم اون فقط میخواست منو بگیره

=توله خرگوشه کوچولو جالبه واقعا ادعای بزرگی میکنی؟

خیلی بزرگید در هرحال میخواستم بگم بیاید پایین چون غذا حاضره

__________

دقایقی بعد همه سرمیز حاضر بودند

بدون هیچ حرفی در سکوت غذا میخوردند

یک طرفه میز پادشاه بزرگ اقای ووشین و در کنارش سولگی همسرش

طرفه دیگر دو برادر و کنارشان همسرانشان

وضع از همه بدتر برای جونگ کوکی بود که کنار جیمین نشسته بودو از شانس خوبش تهیونگ هم درست کنار جونگ کوک نشسته بود

÷خب امروز اعضای جدیدی از خانواده کنار ما هستن

÷جیمین عزیزم روز اولت خوب بود؟

کسی که اذیتت نکرد؟

+نه اقای ووشین

اینجا راحته و همه باهام رفتار خوبی دارن

÷اوه خوشحالم که راحتی

ولی الان باید راجب یه موضوعی باهاتون حرف بزنم

مارک....

خب خب خب بزارم تو خماری بمونید^^

خورشیدوماهWhere stories live. Discover now