❥︎ 𝐒𝐚𝐭𝐨𝐒𝐮𝐠𝐮:

850 87 19
                                    


ساعت از 12 شب گذشت و کلاب بر خلاف شب های دیگه در این ساعات خلوت تر بود..موزیک هنوز هم پخش میشد و پسر و دختر ها هنوز روی میله ها مشغول به رخ کشیدن حرکت هاشون بودن.
ساتورو لیوان های شسته شده رو خشک کرد و برای استفاده مجدد در صورت نیاز چید.
دایگو کتش رو پوشید و اماده رفتن شد: پس خودت حساب همه چیزو داشته باش..خیلی شلوع نیست و فکر نمیکنم خیلی ادم بیان بار..
گوجو پوزخندی زد و با لحن کلافه ساختگی گفت: دفعه چندمه داری همینارو بهم میگی دایگو؟ یه شیفت عوض کردیم دیگه برو به کارت برس!..
مرد 34 ساله اهی کشید و قبل از رفتن گفت: فقط هرکار میکنی احمق بازی در نیار و حواست جمع کن.
ساتورو روی پیشخوان نشست و پوزخند زد: حواسم هست.. بعدشم کل ادمایی که امروز موندن به زور 21 نفر میشن..شیفت من شلوغ ترین تایم کاریه پس اگه یک کلمه دیگه حرف بزنی خودم پرتت میکنم بیرون..
دایگو از قسمت بار خارج شد و سر تکون داد:اخرش با این زبون درازت یه بلایی سر خودت در میاری...
پسر مو سفید بدون توجه به کلماتی که بیشتر شبیه هشدار بود دست تکون داد: منم فردا میبینمت دایگو خدافظ!..
گوشیش رو بیرون کشید و با خونسردی مشغول بازی شد، اهمیتی نداشت که ساعت به زودی 1 شب میشد و اون عملا تنها شخص باقی مونده از کارکنان بود..همه چیز قرار بود اروم سپری شه تا زمانی که ساتورو میتونست کلاب رو به دستای اولین شیفت کاری روز جدید بده.. و این یعنی کار تا 4 صبح ادامه پیدا میکرد..
بازی مزخرف کندی کراش تا ساعت 2 شب ادامه پیدا کرد.. و به احتمالی این خبر خوبی بود که در این زمان فقط 3 نفر برای خوردن نوشیدنی به بار اومدن..
+گوجو سنپای !!!
ساتورو با شنیدن گارسون تازه کار دست از چرخوندن خودش روی صندلی چرخ دار برداشت_ هایبارا؟ فکر کردم رفتی خونه.. توهم شیفت واستادی که..
هایبارا یو گارسون تازه کاری که فقط 3 روز مشغول کار در بار طبقه بالا شده بود با کمی استرس گفت: اره..گوجو سنپای کمک لازمم!!!
ساتورو صندلی رو عقب کشید و روی میز خم شد و منتظر بود پسر درخواستش رو بیان کنه..
هایبارا کمی با انگشت هاش بازی کرد و قبل از حرف زدن اهی کشید_طبقه بالا کلی میز رزرو شده..همشونم برای قسمت باره ولی من هیچکدوم از مارکای بالا رو نمیشناسم!!!!
گوجو سرش رو کج کرد و کمی پلک زد_ کسی بهم نگفته بود رزروی برای امشب بوده...
هایبارا سر تکون داد_ اره منم خیلی نیست فهمیدم..میشه این لطفو در حقم بکنی و جاهامون عوض کنیم؟؟
_نه..
+لطفاااا سنپای!!! رییس گفته بود مهمونا مهمن!! اگه گند بزنم اخراج میشم!!!

پسر با لحن کاملا معصومی پرسید، البته در برابر ذهن ساتورو چندان قوی نبود.. اما با تمام اینا ساتورو فقط چند باری مسیرش به طبقه بالا یعنی قسمت وی ای پی خورده بود..محدوده اینجا با طبقه پایین زمین تا اسمون فرق داشت.. بدش نمیومد اگر از این فضای مضحک که فقط صدای بلند موزیک بود خلاص بشه و کمی توجه برای خودش بخره..
لبخند روی لبهاش نشست_حالا که اصرار میکنی باشه یو، جامون عوض.. ولی فقط برای امشب پرو نشیا!..
هایبارا با خوشحالی سر تکون داد.. و در یک شب علاوه بر یک شیفت بیشتر باید کارهای بیشتری هم انجام میداد، چرا ازین فرصت برای دست مزد بیشتر استفاده نمیکرد؟..
بار طبقه بالا دکور شیک شیشه ای با نور های طلایی کمرنگ داشت به علاوه هر نوع نوشیدنی که فقط باید بهش فکر میکردی..
ساتورو دستمال رو برداشت و روی میز های رزرو شده کشید... این مهمون ها قطعا زیاد هستن که تمام میز و صندلی های بار اشغال میشد..
سرو صدای زیاد کلی مرد این هشدار رو میداد که وقت انجام وظیفه رسیده_خوش اومَ..............هه؟
بیشتر از 10 مرد با شونه های پهن و هیکلی که ساتورو فقط در میدون کشتی گیری دیده بود وارد محوطه وی ای پی شدند.. با وجود پیراهن و کت های رسمی، زخم های شدید و عمیق روی صورت و دست هاشون اولین چیزی بود که به چشم میخورد..
ساتورو اب دهنش رو قورت داد و قبل از فکر کردن شروع به حرف زدن کرد_ اهای اهای اقایون!!...اینجا قسمت وی ای پیه و رزرو شده.. باید برین طبقه پایین
خنده های بلند مردا محو شد و همه چشمها به پسر مو سفید دوخته شد!..
گوجو میتونست از جثه هرکدومشون تشخیص بده که هیچکاری نداشت اگه یکی از اونها فقط با یک دست میتونست تمام استخون هاشو خورد کنه..
+ درسته ما رزرو کردیم..
اخر از همه مردی که به جرعت ابهت بیشتری داشت وارد بخش بار شد، مشتری های زیادی تاحالا رفت و امد کرده بودن، اما گوجو کاملا مطمئن بود کسی رو با موهای بلند مشکی، چهره روباهی و یک زخم کنار صورتش نمیشناخت که به احتمال جزو جذاب ترین مرد های توکیو میتونست شناخته بشه..
مرد به همراه دو دختری که حدودی به سن گوجو بودند روی صندلی های مقابل پیشخوان نشستند..
ساتورو دهنش رو برای به زبون اورد چند کلمه باز کرد، اگر حضور مردهای هیکلی اطرافش نبود احتمالا با دیدن این مرد یک سوت بلند میزد_اها...یعنی..باشه..فهمیدم..اوکی..

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 16, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

oneshot geto x gojoWhere stories live. Discover now