اشکامو پاک کردم و ازش جدا شدم
+تا وقتیکه حالت خوب شه پیشتم...اما یه شرط دارم
_چه شرطی؟
+خونه از تو...خرج خونه بامن
_یعنی میخوای بری کار کنی؟
+اره...یکم حالم بهتر شه میرم دنبال کار
دستمو تکیه دادم به مبل
_حالا خیلیم لازم نیست به فکر کار باشی...
رفت توی اشپز خونه و یه لیوان آب واسه خودش ریخت و سر کشید
+مگه میشه؟ از گشنگی بمیریم؟
_من یه مقدار دیگه پول...
زد تو حرفم
+لطفا دیگه راجب این موضوع حرف نزن...من هنوزم نتونستم هزینه های بیمارستانو پرداخت کنم
_ف...فراموشش کن
بی صدا خندید و در یخچال رو باز کرد
+اوه...یخچالتم پره که
هیچی نگفتم
یدونه سیب پرت کرد سمتم که خورد تو سرم
دستمو گذاشتم روسرم
با نگرانی اومد سمتم
+دستتو وردار ببینم
نوک انگشتش که به دستم خورد
دستمو کشیدم
یهو بدنش لرزید
با اعتراض گفت
+چه مرگته؟ ترسیدم
از روی زمین سیب رو ورداشتم و گاز زدم و از کنارش رد شدم
+گوشیمو ندیدی؟
_توی اتاقه..روی میز
خواست بره تو اتاق که گفتم
_ من میرم میارمش
و از کنارش رد شدم و رفتم توی اتاق و گوشیشو اوردم و دادم بهش
نشست روی مبل و به گوشیش نگاه کرد
زیر لب گفت
+دکتر یکی زنگ زد و گوشی رو گذاشت دم گوشش
با کنجکاوی بهش زل زدم
+سلام دکتر...خسته نباشید...
اروم خندید
+راستش بیمارستان بودم دکتر....اره...یه عمل جراحی بود....
دوباره اروم خندید
+نه مشکلی نیست...الان که مرخص شدم...اوه نه...کاش قبل از اینکه میرفتین در خونه بهم بگین...من جا به جا شدم
دوباره خندید
سیبی که دستم بود رو محکم به دیوار کوبیدم
جیمین با تعجب رو کرد سمتم و چند ثانیه بعد دوباره ادامه داد
+بله دکتر...چشم...ادرس اینجارو بهتون میدم...
یهو با چشمای گرد شده زل زد بهم
+همین امشب؟...نه مشکلی نیست...فقط....باشه پس الان آدرسو براتون میفرستم
و گوشی رو قطع کرد
+کوک ازت کمک میخوام
بدون هیچ حرفی بهش زل زدم
+این چه قیافه ایه؟ چیزی ناراحتت کرده؟
یهو نگاهش به سیبی افتاد که روی زمین له شده بود
بهم اشاره کرد
+تو اینکارو کردی؟
هیچی نگفتم و به سقف خیره شدم
+هی...چرا زبونتو میدی تو لپت؟
بهش زل زدم
از جاش پاشد و اومد سمتم
هول شدم
عقب عقب رفتم...
دوباره ضربان قلبم رفت بالا
خنده ش گرفته بود
+فکر کردی من هیولایی چیزیم؟...چرا فرار میکنی؟
یهو خوردم به دیوار...
اومد رو به روم وایساد و صورتشو اورد نزدیک
نفس تو سینه م حبس شد
چشمامو بستم
نفسش به گردنم میخورد
چند ثانیه همونطوری مونده بودم که یهو صدای خنده شو شنیدم
چشمامو باز کردم
نشسته بود روی زمین و میخندید
یه نفس عمیق کشیدم...
دستمو روی سینه م گذاشتم...این چه کوفتی بود دیگه
از کنارش رد شدم و خودمو پرت کردم روی کاناپه و تلویزیون رو روشن کردم
مثلا خودم رو مشغول فیلم دیدن نشون دادم
+مشخصه فیلم نمیبینی
روکردم سمتش
_چی باعث شده اینطوری فکر کنی؟
+ اخه داری توی قسمت تنظیمات تلویزیون میگردی
با دقت نگاه کردم..راست میگفت
تلویزیون رو خاموش کردم که اروم خندید
+بلاخره من یه روز میفهمم چرا اینقدر از من میترسی
_نمیترسم
+باشه...
رفت سمت اتاق
+اقای نترس...یه کمک میخوام ازت
_من بلد نیستم کاری انجام..
زد تو حرفم
+پس من برمیگردم خونه خودم
و با شیطنت بهم زل زد و ابروهاشو داد بالا
_باشه...باشه بگو
یه لبخند پیروزمندانه نشست رو لباش
+ینفر که خیلی برام مهمه الان میخواد بیاد دیدنم
پوزخند زدم و زیر لب گفتم:
_مهم...
+چیه مشکلی داری با این قضیه؟ اگه ناراحتی که بگم نیاد
_ خودت مهمون دعوت میکنی حالا ازم نظر میخوای؟
دوباره ریموت تلویزیون رو دستم گرفتم و روشنش کردم
اومد جلوم و ریموت رو از دستم کشید و تلویزیون رو خاموش کرد و ریموت رو پرت کرد رو مبل
عصبی بود...
تاحالا اینطوری ندیده بودمش
+وقتی میخوای چیزیو بگی کامل حرفتو بزن...وقتی طفره میری اذیتم میکنه
بدون اینکه به چشماش نگاه کنم گفتم
_نه...من نخواستم چیزی بگم
+همین الان دیدم زیر لبی یه چیزی گفتی...چی گفتی؟
_گف...گفتم دعوتش کن...بگو بیاد
با دستش چونه مو اورد بالا...مجبور شدم به چشماش نگاه کنم...اب دهنمو با صدا قورت دادم
برای اینکه از اون مخمصه خلاص شم باید یه چیزی بگم
_ادرس اینجارو داری؟ یا بدم بهت؟
حواسش پرت شد و گوشیشو از جیبش در اورد
+ادرسو بلد نیستم اگه میشه بهم بده
پاشدم رفتم توی اشپز خونه و از روی کابیت برگه ای که ادرس روش نوشته شده بود رو ورداشتم و دادم بهش
+ممنون پسر
و ادرسو براش فرستاد و نشست کنارم و سرشو چسبوند به مبل
+چرا اینقدر بی حالم؟
نگاهم به گردن کشیده ش افتاد
سرمو برگردوندم
_ باید داروهاتو مصرف کنی
+آه اره...خیلی اذیتم میکنه
احساس کردم گرمم شد
#کسوف
#p19
#Eve
أنت تقرأ
solar eclipse
أدب الهواةcouple: Kookmin.Sope Genre: Romance.Fluff موضوع: جونگ کوک بخاطر اتفاقی که توی گذشته ش براش افتاده به بیماری روانی دچار میشه و جیمین که روانشناسه برای درمان کوک استخدام میشه... و رابطه جونگ کوک و جیمین رفته رفته باهم بهتر میشه و...