کسوف پارت³⁵

342 58 0
                                    

بهتره چند دقیقه منتظرش بمونم که بیاد
حدودا ۱۵ دقیقه همونطوری وایساده بودم
نیومد
باید برم ببینم چیشده
رفتم سمت اتاق که یهو در باز شد و جیمین حاضر و لباس پوشیده اومد بیرون...
با تعجب گفتم:
_ جایی میخوای بری؟
بدون اینکه نگاهم کنه گفت:
+بلاخره من روانشناستم...نمیتونم اجازه بدم با هرکسی که میخوای بری بیرون...مادرت تورو به من سپرده
پوزخند زدم
_یعنی فقط دلیلت اینه؟
روکرد سمتم
+باید دلیل دیگه ای داشته باشم؟...راه بیفت
و رفت بیرون
راه افتادم دنبالش
_هی...من با جیسو قرار دارم
جوابمو نمیداد...
قدماشو تند تر کرد
دوییدم بهش برسم و دستشو کشیدم
_با توام...میگم من با جیسو قرار دارم
دستشو کشید و زل زد بهم
+منم میخوام باهاتون بیام...حق اینو ندارم از خونه بیام بیرون؟
و دوباره به راهش ادامه داد...
راه افتادم دنبالش...
هنوز حتی ادرس جایی رو برا جیسو نفرستاده بودم
بدون اینکه جیمین متوجه شه گوشیمو در اوردم و به جیسو پیام دادم که نمیتونم بیام و گوشیمو خاموش کردم...
خودمو رسوندم به جیمین
_خب...توی سینما قرار گذاشتیم...
سرشو تکون داد
+کدوم سینما؟
_vip
پوزخند زد
زیر لب گفت:
+پس قراره دراز کشیده فیلم ببینن...
وای گند زدم...
_مادرم داره زنگ میزنه باید جواب بدم
هیچی نگفت
ازش فاصله گرفتم و گوشیمو در اوردم روشنش کردم و زنگ زدم به پدرم...
با اینکه قراره غرورم خورد شه اما ارزششو داره
بعد دوتا بوق جواب داد
+باورم نمیشه کوک باهام تماس گرفته
_برای اولین بار میخوام کمکم کنی‌‌‌...
خندید
+حتی نمیخوای حال پدرتو بپرسی؟
_وقتشو ندارم...ازت کمک میخوام الان
+بهم بگو چی میخوای..‌هرکاری بتونم میکنم
_سینمای vip  رو برای دونفر رزرو کن
+سینمای خودمون؟
_اره همین الان
+تو این ساعت که نمیشه...فیلم رفته رو پرده مردم دارن میبینن
_ببین اولین باره ازت کمک میخوام
مکث کرد
+بزار ببینم چیکار میکنم..
خندید
+صبر کن ببینم... با کسی قرار میزاری؟
به جیمین نگاه کردم که با فاصله ازم وایساده بود
_شاید...
+پس از همین الان vip رو براتون رزرو کردم...میگم دوربینای مدار بسته رو هم خاموش کنن که راحت باشین
لبخند نشست رو لبام
_و اینکه بگو کسی مزاحممون نشه...
+نگران نباش
لبخندم پررنگتر شد
_ممنونم
و گوشی رو قطع کردم و با لبخند رفتم سمت جیمین
_خب بریم
بدون هیچ حرفی راه افتاد
دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد
حدودا نیم ساعت بعد رسیدیم سینما...
جیمین وسط سالن وایساد
+خب من اینجا میمونم شما برین فیلم ببینین‌‌‌‌...
_ نمیشه...من سه تا بلیط گرفتم
+علاقه ای به فیلم دیدن ندارم
_باید داشته باشی...
دوتا پاپ کورن ورداشتم که فروشنده چشمک زد یعنی نیاز نیست پول بدم...
با لبخند دست جیمینو گرفتم و رفتیم داخل سالن vip  سینما
درو باز کردم و رفتیم تو...
جیمین با تعجب گفت:
+چرا خالیه اینجا؟؟
شونه هامو انداختم بالا
_شاید کسی دوست نداره فیلم ببینه...
و دستشو گرفتم و بردمش سمت اخرین تختی که اخر سالن بود...
کفشامو در اوردم و دراز کشیدم روی تخت...
جیمین بی حرکت به من نگاه میکرد
_منتظر چی هستی؟ بیا فیلم ببینیم دیگه...
+پس جیسو چی؟
_اونم میاد...
+الان من اینجا چیکاره م؟
دستشو کشیدم که پرت شد رو تخت
_بشین فیلمو ببینیم...
+دستم درد گرفت
_ببخشید
کفشاشو در اورد و دراز کشید کنارم
لبخند پیروزمندانه ای نشست رو لبام...
به پرده سینما خیره شده بود
+کی فیلم شروع میشه؟
_میشه...صبر کن
فیلم شروع شد...
مشغول فیلم دیدن بودیم
نگاهم به جیمین افتاد که با دقت به فیلم نگاه میکرد و پاپ کورن میخورد
+هی هی...خر نباش پسر خوب...
حواسمو جمع فیلم کردم
انگار تا الان هیچی ندیده بودم... داستان فیلم رو نمیدونستم
جیمین در حالیکه به فیلم نگاه میکرد گفت:
+قبول داری این پسره زیادی خنگه؟
یه مشت پاپ کورن ورداشتم و یه جا ریختم تو دهنم
_آره..آره...
یهو زد روی رونش...
+ای بابا...الان دوست صمیمیشو لو میده...حالا ببین
یهو جعبه پاپ کورنش از دستش افتاد و همه پاپ کورناش ریخت وسط پام...
بدون اینکه نگاهشو از فیلم بگیره مشغول جمع کردن پاپ کورنا شد...
وای..اینکارو نکن جیمین‌...
یهو دستش رفت وسط پام...
تا لمسش کرد فهمید چیکار کرده...
اروم اروم سرشو چرخوند سمتم...
#کسوف
#p35
#Eve

solar eclipseHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin