5

14 2 0
                                    

Name of chapter: treatment

نفسش رو بیرون داد:" بلوندی امروز کلا مشغوله‌، کاش یکم آروم می‌گرفت دلش آروم میشد‌."
لویی:" خدا اون شارلوت رو لعنت کنه‌."
هری با سه لیوان خنک شربت وارد شد.
هری:" پاکت رو باز کردی؟"
لویی:" چه پاکتی؟"
لیام:" نه بازش نکردم،  مهر پست و آدرس گیرنده نداره اصلا.."
به طرف لویی چرخید:" یه پاکت انداخته بودن توی خونه ام، درواقع نه کاملا ولی خب در رو که باز کردم افتاد تو. پشتش یه نوشته داره به اسم نایل."
لویی با لبخند دندون نمایی صاف نشست:" بیاید بازش کنیم!"
هری سریع و با هیجان باهاش همراه شد:" ارهههه."
مردد به دوستاش نگاه کرد.
لیام:" بچه ها فکر نکنم ایده‌ی خوبی.."
لویی:" کاماااان پینو!"
به هری اشاره کرد:" بدو پاکت رو بیار."
هری با هیجان از جا بلند شد.
لیام آهی کشید:" شما دوتا چیزی از حریم خصوصی حالیتونه؟ "
هری با پاکت کنارش نشست:" من و نایل باهم دستشویی هم میرفتیم! فکر میکنی واقعا چیزی به اسم حریم خصوصی بینمونه؟"
با خنده تسلیم شد.
لیام:" کی بازش میکنه؟"
لویی پاکت رو چنگ زد.
لویی:" بزرگترتون!"
لیام با نگاه معنا داری سرش رو تکون داد:" صحیح."
چشم غره‌ای به لیام رفت ، اول روی پاکت رو خوند:" روش نوشته/برای آقای هوران عزیز _ مراقب خودت باش /"
به اون دو نگاه کرد:" چه جمله‌ی عجیب و مشکوکی!"
هری به توی پاکت اشاره کرد:" کاغذ توش رو بخون!"
کاغذ رو بیرون کشید و پاکت رو روی میز انداخت.
حالا احساس می‌کرد قضیه واقعا جدیه !
به دوستاش نگاه کرد و کاغذ رو باز کرد و نگاه سرسری ای به نوشته‌هاش انداخت.  دستش با شوک شل شد و روی پاش افتاد.
هری با احتیاط صداش کرد:" لویی؟"
لویی،با صدایی کمی بالاتر از زمزمه،گفت:" این یارو کیه؟ برای چی باید اینا رو برای نایل بنویسه؟"
لیام کاغذ رو از دستش بیرون کشید و با صدای بلند شروع به خوندن کرد.
( سلام آقای هوران عزیز.
دلت برام تنگ شده نه؟ عزیزم منم دلم برات تنگ شده. دوست دختر خائنت چطوره؟ اوپس! نباید لو میدادم میدونم!  پسرا چطورن؟
اوه راستی سلام پسرا. مطمئن نیستم شما نامه رو پیدا کنید یا نه؛  منو میشناسید؟نایل عزیزم بهتون گفته یا نه؟ من الکسم. یه ایرلندی. اگه اون احمق مو زرد نبود الان من دوست صمیمیتون بودم. اما داورهای کودن اون کوچولوی بی دست و پا رو انتخاب کردن. اون لیاقتشو نداره پس حذف میشه. چرا باید توی جایگاهی بمونه که مال خودش نیست؟
من دوتا راه بهت دادم نایل
:1_ خودت بری و یه جایی گم و گور شی و خوانندگی رو کنار بزاری و توی سکوت بمیری
2_ خودم با یه چاقو یا گلوله ی فسقلی کاری میکنم که پرسروصداترین راه رو برای ترک کردن این دنیا داشته باشی.
انتخاب باتوعه میدونی که. سلام منو هم به پسرا برسون. امیدوارم ناراحت نشن اگه یکی از اونا جای تو از این دنیا خداحافظی کنه. بای بای)
گیج و منگ به بقیه نگاه کرد.
هری:" شاید_ یه شوخیه"
صداش گرفته بود و خودش هم به حرفی که می‌زد باور نداشت.
لویی به سختی آب دهنش رو قورت داد:" نایل هیچ وقت از این شوخی‌ها نمیکنه."
لیام:" اگه تیکه‌های پازل رو بزاری کنار هم جور درمیاد."
به همدیگه نگاه کردن و بعد به زمین
هری:" آره. کاملا جور درمیاد. اول که سایمون یهویی هممون رو توی یه ساختمون گذاشت. ما سه تا میتونستیم واحدمون رو با یه نفر دیگه شریک شیم، ولی نایل نه. "
لویی:" این همه بادیگارد و محافظ. منع خروج، قانون‌های مسخره. نگرانی‌های پاول."
لیام:" اون شب پاول اصلا از جدا شدن شارلوت و نایل خبر نداشت، دلیل اون همه نگرانی چیز دیگه‌ای بود. دلیل نگرانی‌هاش این بود!"
لویی روی کاناپه پخش شد. هری خم شد و پاکت رو برداشت.
لیام:" چرا ما خبر نداشتیم؟!"
لویی کلافه به صورتش دست کشید:" نمیدونم. به نظرت کی میتونه جوابمون رو بده؟ من تحمل ندارم میخوام بدونم."
هری:" خودش. فردا که از مراسم برگشت میپرسیم. "
لویی:" تا اونموقع نمیتونم صبر کنم."
هری جلو خم شد و پاکت رو برداشت، کمی وارسیش کرد.
لیام:" باید صبر داشته باشیم."
لویی کلافه نفسش رو بیرون داد:" از صبر کردن متنفرم."
هری:" اینا رو نگاه!"
به طرف هری ، که مشغول چیدن عکس روی میز بود، چرخیدن.
لویی:" اینا رو از کجا اوردی؟"
هری آخرین عکس رو روی میز گذاشت:" توی پاکت بودن."
چشم‌هاشون رو روی عکس‌ها چرخوندن.
لیام :" یه نفر حسابی حواسش به نایل بوده."
تمام عکس‌ها از نایل بود! مکان‌های مختلف؛ درحال خندیدن، عصبانی، ناراحت، پوکر؛ همشون از نایل بودن!
لویی با عکسی از نایل توی یه بار اشاره کرد.
لویی:" مال اون شبه!"
نایل، با همون لباسایی که شب بهم زدن با شارلوت تنش بود، روی صندلی بار نشسته بود و مشغول خوردن بود.
لیام مبهوت گفت:" ما خبر نداشتیم کجا بوده، ولی اون سایه به سایه دنبالش بوده!"
لویی:" اگر بلایی سرش می‌آورد چی؟"
ترسیده بود، همشون ترسیده بودن!
لیام روی کاناپه پخش شد و خیره به عکس‌های روی میز گفت:" تا فردا صبر میکنیم، فردا هرطوری که شد پاول رو مجاب میکنیم حرف بزنه."
---
+:" برای عکس‌ها و رد کارپت اینو میپوشی، تموم که شد لباسات رو عوض می‌کنی. لباسای اجرات همون جلیقه و پیرهن سفیده. شلوارت هم که جین تیره است. مطمئنی جین تیره خوبه؟"
نایل:" اوهوم."
خیره به خودش توی آینه گفت. لو همون طور حرف می‌زد و می‌زد و نایل با خودش فکر می‌کرد چقدر عجیبه. هر اواردز لو بیچاره پنج نفر رو آماده می‌کرد، یا چهار نفر، مثل پارسال.
ذهنش رفت به سمت زین.
امشب اونجا بود، دوست دخترش میزبان برنامه بود پس صددرصد ردیف جلو می‌نشست. یعنی باید از جلوش رد میشد؟
نایل:" کاش وقتی من میرم بشینم نیومده باشه."
لو دست از کار کشید. به نایل نگاه کرد و آهی کشید.
لو:" نیازی به استرس نیست نایل. فقط نادیده‌اش بگیر."
از افکارش بیرون پرید و تازه متوجه شد جمله‌اش رو با صدای بلند گفته.
نایل:" جلوی اونهمه دوربین، ایده‌ی خوبی نیست."
لو شونه بالا انداخت:" بهش لبخند بزن و رد شو. هرکاری که میخوای بکنی استرسش رو نداشته باش."
لب‌هاش رو بهم فشرد و سرش رو تکون داد.
کار لو تموم شده بود.  عقب ایستاد و به نتیجه نگاه کرد.
لو:" موی قهوه‌ای بهت میاد."
لبخند زد:" سه سال پیش هم گفتی."
لو آروم خندید:" آره. تازه داشتم متقاعدت میکردم رنگش نکنی که پاول از در اومد تو، با یه معذرت خواهی گنده روی صورتش گفت اجازه نداری."
لبخند از روی صورتش پاک شد.
لو:" ببخشید نباید یادآوری..."
نایل:" اینکه یه عده چنین کنترلی روی زندگیت داشته باشن دور از ذهن به نظر میاد ولی ما اون شرایط رو زندگی کردیم، راه فراری هم ازش نبوده و نیست ولی دیگه وارد قسمت جدیدی ازش شدیم."
از جا بلند شد. کت رو از همکار لو تحویل گرفت و تن کرد.
نایل:" تو باهامون میای لو؟"
لو:" محض احتیاط اره، ولی بازم سعی کن موهاتو بهم نریزی. وقت خودت هدر میره، اجرا هم داری."
شصتش رو بالا گرفت و لبخند دندون نمایی زد.

GráWhere stories live. Discover now