خاطرات

4 1 0
                                    

سلام
حالت خوبه
من که خیلی وقته خوب نیستم
میدونی چند ساله ندیدمت
اصلا منو یادته
فکر نکنم
آخه شنیدم که رفتی یه جای خوب
قشنگ
با صفا
جایی که همه قبولت دارن
میدونی
چند شب پیش فکر کردم اومدی
رفتم دم در اما نبودی
دلم آتیش گرفت
اومدم صدات کنم گفتم شاید واقعا اومدی
دیدی نیستم راتو کشیدی رفتی
میترسم از اینجا
خیلی بد اخلاقن
همش منو میزنن
بهم میگن هرزه
کثیف
نجس
حرومزاده
یبار یکی از اینا چنان منو زد که مرگو باچشمام دیدم
انقدر درد داشت ...
چرا نیستی تا نازم کنی بگی عزیزم گریه نکن الان میریم پیش دکتر
مثلا قدیما
قدیم قدیم هم نَ ها
اون قدیمی که تو یاد و خاطرت بودم
تو آغوشت بودم
حس میکردم دنیا مال منه
نه الان که نیستی
بخدا پوسیدم آرزو به دل موندم
یبار یکی بیاد بگه
ملاقاتی داری
خرامان خرامان
راه بی‌افتم بیام اتاق ملاقات ببینم
اِ این که دلدادمه
همه کسو کار مه
دارو ندارمه
همه دلخوشیمه
پس کی میای دلبر من

mental asylum (آسایشگاه روانی)Where stories live. Discover now