از ماشین پیاده شد و بلافاصله مینهو هم از ماشین پایین اومد.
باهم به سمت در ورودی خونه رفتن.
مینهو دست جیسونگ رو گرفت:
-استرس دارم.
جیسونگ ابرویی بالا انداخت با تعجب خندید:
-تو و استرس؟ منو نخندون!
مینهو مشتی تو بازوی جیسونگ زد و با دیدن چهره جیسونگ که از درد توهم رفت، با لذت خندید..
جیسونگ که طوری رفتار میکرد که انگار دستش قطع شده، با اونیکی دستش زنگ در رو زد.
-هییی...هنوز حرفامون رو هماهنگ نکرده بودیم...
جیسونگ شونه ای بالا انداخت و خواست بگه که براش مهم نیست، اما در باز شد و مامان جیسونگ تو چهار چوب در نمایان شد.
-جیسونگ...
-سلام مامان.
مینهو قدمی به جلو گذاشت و تعظیم کرد.
-سلام خانم اوه...
مامان جیسونگ لبخندی بهشون زد و با خوشرویی جواب سلامشون رو داد.
-چیشده تنها اومدی؟ پس فلیکس کجاست؟
-اجازه بده بیایم داخل.
مامان جیسونگ نگاه مشکوکی بهشون انداخت و از جلوی در کنار رفت تا پسرش و دوستِ پسرش، وارد خونه بشن.
-بابا خونهس؟
مامان جیسونگ به سمت آشپزخونه رفت:
-تو راهه.
مینهو که خیلی استرس داشت، دستهاش که از شدت استرس خیس شده بودن رو به شلوارش مالید.
جیسونگ متوجه بهم ریختگی مینهو شد و با دو قدم خودش رو به مینهو رسوند.
دستهای مینهو رو توی دستهاش گرفت.
-بیا بریم اتاقم.
با شنیدن لحن مهربون جیسونگ، مینهو حس بهتری نسبت به چند ثانیه قبل داشت.
به نشونه موافقت، سری تکون داد. جیسونگ جلوتر ازش به سمت پله ها قدم گذاشت:
-مامان ما میریم بالا. بابا اومد صدامون کن.
-باشه عزیزم.
صدای مادرش از آشپزخونه خیلی خفیف به گوش رسید.
از پله ها بالا رفتن و جیسونگ توی راهرو، به سمت راست رفت که یه در قهوه ای وجود داشت.
در رو باز کرد و به سمت مینهو که پشتش منتظر وایستاده بود، برگشت:
-بفرمایین داخل لرد مینهو!
مینهو نیشخندی زد و داخل شد.
حالا که حالش بهتر شده بود، به همون ورژن اصلی خودش برگشته بود!
YOU ARE READING
...
Romance🐺🐇🐰🐽🦡🐹🐥🐕🦊 سلامممممممممممممم من کیت کتم و قراره اینجا براتون فیک آپ کنم لطفا هوامو داشته باشین🤗❤️ کاپل اصلی:مینسونگ 🐿️🐇 کاپل فرعی:چانگلیکس و کمی سونگین ژانر:دانشگاهی/برشی از زندگی/فان/اسمات🚫 🐺🐇🐰🐽🦡🐹🐥🐕🦊