کام ‌اوت😶

5 0 0
                                    

جک:کامان من...تو محشری ...چجوری تونستی باهاش ارتباط بر‌قرار کنی

خدایا...خداوندگار عالم...
اینا دهن منو آسفالت کردن
چیزی نیست پسر به خودت مثلث
هولی شت
مسلط باش
نفس عمیق
قیافه پوکر
حالا گاز وریمَ (اگه اشتباهه بگید 😶) 
آبان: پرفسور فقط حقو به نیک دارم، اون طور که شنیدم هر وقت پدرو مادرش یا یکی از اعضای خانوادش میان مدام اونو مقصر میدونن ...اون نیاز به درک کردن داشت
جک:براوو... این همون چیزیه که از یه پزشک واقعی انتظار داشتم ...تو رسما این دوره‌رو گذروندی ...بهت تبریک میگم
آبان:ممنونم پرفسور😶😥
جک:از خودت ممنون باش تو جواب زحمات خودتی گرفتی
آبان:صحیح...
جک:راستی شنیدم میخوای بری مرخصی ...بیا موافقت کردن
آبان:مرسیی😁

=)
نمیدونی چقدر عاشق موهاتم
دست درد نکنه ما اینجا کلا پشمیم دیگه
نه عزیزم ...نه مرد من...من اول عاشق نگاهت شدم
عاشق این دوتا تیله که صاحبشون منم ...میدونستی این چشم‌هان که اول عاشق میشن
نه بابا
زن بابا
بچه‌پرو
قول بده دست به موهات نزنی
چشم...ولی داره به این چندتا تار مو حسودیم میشه
تو که نباید خودتو با کسی یا چیزی مقایسه کنی میدونی
فهمیدم فندوقم
آفرین هرکولم
بیشعور 😂😂😂😂😂
=(

📲
شت
بازم کابوس همیشگی
این جمله های تنها چیزیه که مدام میاد تو خوابم
خدایا این کیه که آنقدر واسم عزیزه
چرا مامان بابام چیزی راجبش بهم نمیگن
هر وقت ازشون سوالی می‌پرسیدم  آنقدر تابلو رفته میکنم که بچه‌هم میفهمه دارن یچیزی پنهون میکنن
📲
دوباره صدای گوشیم در‌اومد
آخه بی‌فانوس چرا آزار میدین
گوشی رو برداشتم تا ارتباط و برقرار کردم
صدای داد هادی همه جارو لرزوند
هادی: لنگ دراز کدوم گوریی...ها...یگو
آبان: سلام
هادی: درد
آبان: خو خواب بودم
هادی: تا یه ساعت دیگه بیا به این آدرسی که واست فرستادم
آبان :اوکی
هادی: فعلا لنگ دراز جان
⏺⏺⏺⏺⏺بوق
بیشعور خولو چل
از جام بلند شدم و یه دوش ۵ دیقه‌ای گرفتم
یه شلوار لی یخی پوشیدم با یه پیرهن آبی آسمونی
یه دستی به موهای بلندم کشیدمو با کش بستمش ...
هوووف باز یاد خوابم افتادم
یعنی چی آخه
هر وقت خواستم کوتاشون کنم یچیزی مانعم میشد
فعلا ولش کن
از خونه زدم بیرونو سوار پورشم شدم
به نگاهی به آدرسی که هادی فرستاد کرد
لعنتی اون سر شهره
ماشینو روشن کردم و راه افتادم

....
   ابان:ببین هادی خودتو مرده فرض کن
هادی:سلام رفیق شفیقم😆
آبان:یچیزیت هست نمیخوای بمن بگی ..‌.
هادی:گو نخور میخوام بهت بگم ولی استرس دارم
هووووف
خدایا این از زندگیم
این از ننه بابام
اینم از رفیقم
دستم رو شونش گذاشتمو  شونشو فشارش دادم
آبان :مرد به خودت فشار نیاد چند تا نفس عمیق بکش ...خیر سرت روان‌پزشکی
هادی:هااا... هووووف ...آخیش.‌‌..راستی چرا دم در وایسادم
آبان:😐😐
هادی:اِ ... بخاطر منه ...بیا حاجی منو تو نداریم .‌‌..بیا دادا
آبان:ببین دهنت سرویس
وارد خونش که شدم دهنم کف کرد این عمراته... ناموسا
هادی: یکی هست که میخوام باهاش آشنا بشی ..‌.آخه خودت که میدونی بجز تو که کسی رو ندارم
آبان:هیی پسر دپ نشو ...حالا کی رو  میخوای باهام آشنا کنی
_سلام
چشمم یه یه مرد جذاب چهارشونه
خوشتیپ
اصلا همه چی تموم
بابا ما که باید جلوش لونگ بندازیم
آبان:سلام ...هادی معرفی نمیکنی
هادی:😶میدونی ایشون هادی ..‌چیز نه ... دامون کمالی ...
و دو...دوس..پسر منه
آبان:اها حالا چرا سرخ ...هاااااااااااا😲😲😲
هادی :درد
آبان:اینجا صندلی نیس من بتمرگم روش ...
هادی :تو خونس
خدایا انتظار شو نداشتم
اینطور نیس که مشکلی داشته باشم
اصلا
آخه یکی نیس ...
هادی:اوکیی...
آبان:😑
هادی: آبان ...چیزه
آبان:چیه
هادی:درک میکنم اگه نخواب باهام دیگه رابط...
آبان:یجور میگی ارتباط انگار من دوسپسرت بودم ...آخه خر اینطوری کام اوت میکنن
قبلش یه آب‌قند دست طرف میدن که پس نره
تو سرپایی یهو گفتی ایشون دوس پسر منه ... موندم این پسره از چی تو خوشش اومده
دامون:کصخلیش😁
هادی:داموووون ...مگه نگفتی عاشق همه‌چیزمی
دامون:ببین خودتو کنترل کن بعدا حرف میزنیم
هادی:اییششششش

دوباره اون صدا اومد تو سرم

آبان
تو واقعا عاشق چشمامی
منم عاشق خنده‌هاتم
مرد جذاب و خنده‌روی من

آبان
آبان
آبان
هادی:آبان داداش خوبی
ابان:ا....ره
دامون :مرد چت شد یهو از حال رفتی ...نگا چشماش هم کاسه خونه
آبان:چیزی نیس
هادی:حالا یکم استراحت کن بعدا حرف میزنیم
آبان:باشه ...


💥سوپرایز💥

آبان جذابمون ۲۸ ساله

К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.

آبان جذابمون ۲۸ ساله

آبان جذابمون ۲۸ ساله

К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.

هادی جان ۲۶ ساله

  دامون جان ۳۰ساله 

К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.

  دامون جان ۳۰ساله 

mental asylum (آسایشگاه روانی)Место, где живут истории. Откройте их для себя