پارت دهم

102 18 0
                                    

جستجو های اخیر

- چطور از فرومون استفاده کنیم

- چطور با آلفا سکس داشته باشیم

- پوزیشن مورد علاقه آلفاها

- روش های سکس با آلفا

.......

تهیونگ به صفحه گوشیش خیره شده بود. از وقتی به خونه برگشته بود، هرچیزی در مورد سکس با آلفا ها بود رو جستجو کرده بود. کلافه با خودش گفت «خل و چل شدم رفت!!».

....................

یک ساعت قبل...

+"بسه دیگه! خودتو جمع و جور کن!"

تهیونگ مکثی کرد و به جونگ کوک خیره شد. با تعجب گفت: "کافیه!" لیوان لاته ای که توی دستش بود روی میز گذاشت و ادامه داد: "بهت گفتم، اگه بیشتر منو ببینی ازم خوشت میاد."

"چرا فکر میکنی عاشقت میشم؟" جونگ کوک دست به سینه نشسته بود و پوکر فیس به امگای روبروش نگاه میکرد.

تهیونگ لبخند کیوتی زد و با گونه هایی که کمی رنگ گرفته بودن گفت: "خب یکم ناجوره خودم بگم ولی... خداییش کارم حرف نداره."

جونگ کوک با خونسردی جواب داد: "عمرا همچین اتفاقی بیوفته. پس راه نیوفت دنبالم."

"نهه!!" تهیونگ با ناراحتی گفت: "اون روز! آره... اول من از راه به درت کردم! خودم قبولش دارم! ولی تو ام چون خوشت اومد، افتادی دنبالم! واسه همینم باهام خوابیدی!!"

جونگ کوک کلافه دستش رو روی پیشونیش گذاشت و گفت: "بهت گفتم من باهات..."

تهیونگ حرفشو قطع کرد و گفت: "ولی من خوابیدم!!"

+"اون روز بخاطر چرخه هیتت همچین اتفاقی افتاد. یه تصادف بود."

-"نه!! فکر نکنم فقط فرومون بوده باشه! من که اصلا از کسی فرومون نمیگیرم!"

تهیونگ سرش رو تکون داد و ادامه داد: "این کارو کردی چون یه جورایی از من خوشت اومده!! ولی داری منو تحقیر میکنی!!"

جونگ کوک به چشمهای پسر روبروش خیره شد و با لحن جدی گفت: "باشه، پس یه کاری کن که وقتی توی دوره هیت نیستی عاشقت شم، اونطوری قبول میکنم که حسم الکی نبوده."

تهیونگ با نگرانی قبول کرد و گفت: "قبوله! پیشنهادتو قبول میکنم!"

+"پس، پاشو صاف بریم هتل."

-"ال... الان...؟"

"چرا نه؟؟ نمیخوای؟ اوکی پس بی خیال." جونگ کوک با عصبانیت بلند شد و ادامه داد: "آه، نه! پاشو بریم!"

تهیونگ از این حرکت شوکه شد و با استرس گفت: "بریم..."

...............................

تهیونگ آروم در حموم رو باز کرد و بیرون اومد. آهسته گفت: "راستی! ها، فقط میخوام مطمئن شم! می- میگم حتما باید یه کاری کنم که راست کنی؟؟"

جونگ کوک همونطور که به صفحه گوشیش نگاه میکرد جواب داد: "نه." پوزخندی زد و ادامه داد: "باید لمسش کنی تا راست شه."

امگای جوون با تعجب گفت: "خ- خب پس؟"

جونگ کوک به چهره ی شوکه شده ی تهیونگ نگاه کرد و با همون پوزخند گفت: "البته حال و هوا هم مهمه."

تهیونگ شلوار و لباس زیرش رو درآورد. با بلیزش خودش رو پوشوند و با خجالت گفت: "ت- تو ام کم کم لباساتو دربیار. چرا تو درش نمیاری؟"

جونگ کوک بهش اشاره کرد تا جلو بره و با پوزخند گفت: "تو درشون بیار که من حالشو ببرم."

تهیونگ "ایششش..." ی گفت و چشمهاشو به طرف دیگه دوخت.

+" میخوای همینطوری وایسی؟"

-" باشه بابا!!"

پیراهن و جلیقه ی جونگ کوک رو از تنش درآورد. آلفای جوون روی لبه ی تخت نشست و منتظر شد.

تهیونگ بین پاهای آلفای جوون نشست و زیپ شلوارش رو باز کرد. با خودش گفت «تو میتونی!» لباس زیر جونگ کوک رو پایین داد و با دیدن دیک بزرگش شوکه شد «ها!! یا خدا! فاکک! ای- این میره... تو دهنم؟» یواشکی به جونگ کوک نگاه کرد.

آلفای جوون دست به سینه منتظر نشسته بود و به تهیونگ خیره شده بود.

امگای جوون چشم هاشو بست و با خودش گفت «ایش!! اصلا بی خیال!! انجامش میدم!!» دیک جونگ کوک رو گرفت و سرش رو داخل دهنش برد. به سختی مشغول ساک زدن شد: "همم... ممم... مممم..." با خودش گفت «ووییی فکم درد میکنه. تا کی باید ساک بزنم؟ اونجامم یه حس عجیب غریبی داره...» چاک باسنش خیس شده و سوراخش نبض میزد. به صورت جونگ کوک نگاه کرد و با خودش گفت «ها؟؟ چرا قیافت هنوزم همون ریختیه؟ همه میگفتن اگه واست ساک بزنن چشمات ناخودآگاه بسته میشه. چرا چشماش بازه؟!»

جونگ کوک با کلافگی انگشتشو روی پیشونی تهیونگ گذاشت و سر امگای جوون رو عقب هل داد. تای ابروشو بالا داد و گفت: "با این تف تفی کردنات آخرش تو همین اتاق غرق میشیم! بازم باید منتظر بمونم؟"

تهیونگ از روی زمین بلند شد و در حالی که با آستیتش صورتش رو پاک میکرد با خودش گفت «نمیتونم تسلیم بشم! جئون جونگ کوک مطمئنم میتونم از پسش بر بیام!» پاهاش رو دوطرف بدن آلفا گذاشت و روی تخت هلش داد. دیکش رو گرفت و روی سوراخ خودش تنظیم کرد "اوووففف" ی گفت و با خودش فکر کرد « چرا که نه؟» و یکباره تمام اون حجم رو داخل خودش فرو برد و روش نشست.

جونگ کوک با درد چشم هاش رو روی هم فشار داد و غر زد: "اوخ! هی! چرا یهو..." اما با دیدن تهیونگ که میلرزید شوکه شد و گفت: "هی..."

تهیونگ فین فین کرد و با گریه گفت: "درد میکنه..." اشک هاش روی سینه ی جونگ کوک چکید. زمزمه کرد: "جئون جونگ کوک..."

جونگ کوک دستش رو جلو برد تا صورت امگارو بالا بیاره.

تهیونگ ییو با گریه گفت: "جونگ کوکییی اوخ اوییییی اوخ..."

جونگ کوک با نگرانی گفت: "هی، چت شده؟ چرا گریه میکنی؟"

تهونگ سرش رو بالا برد و داد زد: "جئون جونگ کوک بکش بیروووون... لعنتی خیلی بزرگههه!!! لامصب مث سگ درد میکنهههه!!!"

جونگ کوک با نگرانی گفت: "خب معلومه، یهو زرتی کردی تو خودت..."

تهیونگ همچنان گریه میکرد و داد میزد: "آیییییییییی!!!! اووووهووووو!!!"

My Charming Alpha / آلفای جذاب منDonde viven las historias. Descúbrelo ahora