Part3

67 18 0
                                    


با احساس گرمای افتابی که بهش میخورد پلک هاش رو از هم فاصله داد. دقیقا مقابل صورتش، مردش رو میدید که یه دستش رو زیر سر مرد کوچکتر گذاشته بود و دست دیگه اش رو دور کمرش حلقه کرده بود.

بوسه ای روی خط فکش کاشت خواست بلند بشه که مچ دستش کشیده شد و دوباره افتاد، خنده ای کرد و به صورت مردی که وانمود میکرد خوابه خیره شد.

-صبح بخیر کیم تهیونگ.

تهیونگ بوسه ای روی نوک بینی پسرش زد و دوباره چشم هاش رو بست.

-صبح شماهم بخیر کیم جونگکوک.

جونگکوک اروم خندید و صورت مردش رو بوسید. انرژی زیادی رو توی وجودش احساس میکرد، مشت های ارومی به بازوی تهیونگ زد و بعد از بیرون اومدن از حصار دست‌هاش سریع به سمت حمام رفت، دوش سریعی گرفت و وقتی به بیرون اتاق رفت میز صبحانه کوچیکی دید که تهیونگ برای خودشون درست کرده بود. دست هاشو از ذوق بهم زد، روی کمر تهیونگ پرید و گاز محکمی از گردنش گرفت. تهیونگ شوکه از حرکت پسر داد ارومی زد، پسر رو از روی کمرش پایین اورد و بعد از عمیق بوسیدن لب‌هاش گفت:

-صبحونه رو بخور تا من هم برم توی بالکن سیگار بکشم. سریع میام بیب.

جونگکوک با لبخندی که حک شده‌ی صورتش بود سری به نشونه تایید تکون داد و شروع به خوردن صبحانه کرد.

تمام تمرکزش به درست جوییدن لقمه هاش بود تا دوباره درد های گاه و بیگاه‌اش سراغش نیاد که صدای گوشی تهیونگ، حواسش رو پرت کرد. گوشی رو برداشت، پیامی رو دید که روی صفحه خود نمایی میکرد.

"دکتر:

سلام مرد جوون. من روز شنبه این هفته رو خالی کردم برای اینکه شما پاتنرتون رو بیارید بیمارستان اون زمان هیچکس اونجا نیست و میتونیم معاینه‌ش کنیم.

و اینکه لطفا تهدید کردن رو تموم کن!"

جونگکوک تک ابرو ای بالا انداخت و زیر لب زمزمه کرد:

-تهدید؟

هیچ از چک کردن گوشی تهیونگ خوشش نمیومد، ولی خطری که حس میکرد وادارش کرد تا پسورد موبایلش رو وارد کنه و وارد چت مردی که «دکتر» سیو شده بود بشه.

تمام حرف هاشون خلاصه شده بود در تهدید های تهیونگ مبنی بر این که اگر کارش رو درست انجام نده قرار نیس فردای اون روز رو ببینه، و حرف های دکتر که اطمینان میداد هیچکس ازاین جریان خبردار نمیشه و میتونه پارتنر مرد رو درمان کنه.

از شدت عصبانیت فکش منقبض شده بود و رگ های پیشونی اش بیرون زده بود. اون مرد اصلا متوجه بود که داره چه ریسکی میکنه؟

فقط کافی بود تا دکتر تصمیم بگیره تهیونگ و جونگکوک و پلیس هارو همزمان به مطبش بکشونه. دستگیری خودش کوچکترین اهمیتی براش نداشت، چیزی که براش مهم بود و حاضر بود برای اتفاق نیافتادنش هرکاری بکنه گیر افتادن تهیونگ بود.

FLORICIDE | SOPETempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang