جین فقط خسته بود !
دست به هرکاری که میزد خراب می شد ، هیچوقت نتونسته بود یه مسیر را تا آخر بره ، بدشانسی رفیق فابش بود.
همیشه بیشتر از توانش تلاش میکرد ولی دیده نمی شد ، برای دوست هاش همیشه صد خودش را میذاشت ولی حتی اولویت آخرشون هم نبود .
بدجوری توی زندگیش مونده بود .
زندگی که نه توی باتلاقی که همیشه درحال دست پا زدن بود.
سوکجین همیشه کمترین شمرده می شد !
اصلا شمرده می شد ؟
جین همیشه خودش را پر اعتماد به نفس نشون میداد ولی واقعا خودش را دوست داشت؟
پر از نیاز بود ، نیاز برای عشقی که از دست داده بود ...
خوشی های جین عمر کوتاهی داشت و احمق بود که باز دلبسته بود .
تموم شد بود !
همه چیز ...
همه ی رویاهاش به باد رفته بود ولی از اول میدونست ممکن یه روز این اتفاق بیفته..
ولی هیچوقت فکر نمیکرد قرار تنهایی بار این همه درد رو به دوش بکشه .
با به صدا در اومدن زنگ تلفنش از فکر بیرون اومد و به صفحه موبایل که روی میز بود نگاهی انداخت .
هوسوک بود ، بعد از یک هفته بلاخره یکی از اونا باهاش تماس گرفته بود .
دستش رو به سمت میز دراز کرد ولی به جای برداشتن گوشی جام شراب رو تو دست گرفت و یک نفس بالا رفت .
زنگ موبایلش چندبار دیگه بلند شد ولی هربار به جای جواب دادن جامش رو پر میکرد و سر می کشید .
نمیدونست چقدر خورده ، چشم هاش سنگین شده بودند و سرش درد میکرد .
ولی دردش کمتر از دردی بود که توی قلبش حس میکنه .
برای رها شدن ازش همه کاری انجام داده بود ولی انگار درمونی براش وجود نداشت .
کی میتونه درد رها شدن از خانواده ات ، دوستات ، شغلت ، آینده ات و از همه مهتر عشق و اعتمادت را درمون کنه؟
صدایی شنید ولی بی توجه چشم روی هم گذاشت شاید خواب بتونه کمکش کنه ...
شاید بخوابه و بیدار نشه و مشکلش برای همیشه حل بشه .
با تکون خوردن شونه اش به سختی چشم هاش رو باز کرد .
تنها چیزی که میدید موهای آبی رنگ یه نفر بود .
کی موهاش آبی بود ؟
فکر کرد ، ولی به نتیجه ای نرسید.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Rainy Days |Taejin
Fanficمن خیلی دنبال یه فیک ریل لایف تهجین گشتم ولی پیدا نکردم پس تصمیم گرفتم خودم دست به کارشم :)💜 [ جین نمیدونست چطوری تموم آرزوهاش آوار شده بود روی سرش ، نمیدونست چطوری عشقی که بهش باور داشت دروغ از آب در اومده بود و نمیدونست از این به بعد قراره ب...