سلام
من آوا هستم، نویسندهی این فنفیکشن...
خیلی وقت هست که نوشتن این داستان رو شروع کردم ولی امروز به کمک دوستم جانی، فف رو اینجا آپ میکنیم.
اگر ازش خوشتون اومد میتونین از توی چنل تلگرامم دنبالش کنید چون اونجا خیلی جلوتر هستیم. (آدرسش توی دیسکریپشن هست)
لطفا بهم انرژی بدین و با نظراتتون بهم کمک کنید، دوستتون دارم.
YOU ARE READING
𝐿𝑒𝑔𝑎𝑐𝑦 𝑂𝑓 𝑃𝑎𝑖𝑛
Fanfictionدرد، تاریکی و سکوت... سه حسی که توی روحش رسوخ کرده بودن و آهسته اون رو به سمت گرداب جنون می کشیدن. شونه هاش سنگین بودن، حجم بزرگی از غم گلوش رو می فشرد، امیدی برای خیره شدن بهش نداشت... و ذهنش... خاطراتی رو به یاد می آورد که حالا شبیه کابوس بودن. فر...