پارت ۳

37 2 0
                                    

یه ماهی میشد که منو RHEA با هم دیگه دوستیم و رفت و آمد میکنیم . تمریناتمم خیلی خوب شده و دارم پیشرفت میکنم الان یه هفته ای میشه میرم مدرسه . امروز تعطیل بودو خداروشکر کاری نداشتم و فقط استراحت میکردم . میخواستم واسه خودم برم یه قهوه درست کنم که پام پیچ خورد و با مخ افتادم زمین . دقیقا همون لحظه هم در خونه رو میزدن .

_ریدم تو این شانس .

به زور رفتم درو باز کردم . RHEA جلوم وایشاده بود .

+ یا خدا چت شده تو دختر چرا رو زمین نشتی .

_هیچی پام پیچ خورد افتادم زمین نتونستم پاشم .

زیر بغلمو گرفت و بلندم کرد و منو گذاشت رو مبل .

+ ببینم درد داری پات قرمز شده

_ معلومه که درد دارم

+ پماد داری ؟

_آره تو کابینت هستش

+ صبر کن الان میارم

_ آییییی خیلی درد میکنه زود باش

+آوردم

_آخ آروم تر آیییی

[دید سوم ]

پاشو پماد زدمو داشتم به رون های سفیدش نگاه می کردم . برای اینکه زیاد دردش کمتر شه دستشو دایره وار ناز میکردم . خوابندمش و صدای قار و قور شکمش رو شنیدم . بیچاره انگار خیلی معذب شده بود . یخورده پنکیک درست کردم با عسل و دو تا فنجون قهوه آوردم .

+خب نظرت چیه که تا حالت خوب شه بیایی خونم

_ بابا یه زخم کوچیکه چرا داری انقد بزرگش میکنی

+تو نمیتونی پاشی بعد میگی بزرگش میکنم

( خب بچم راست میگه 😐)

طبق معمول هی تعارف میکردو بعد یه ساعت تونستم راضیش کنم .

+خیله خب پاشو الان باید بریم

_الان ؟!

+ اره دیگه چرا همیشه باید برات دو بار حرفمو تکرار کنم

گرفتم بغلم و گذاشتمش تو ماشین و رفتیم .
رسیدیم خونمو آروم آروم پیادش کردم

+خب رسیدیم

_ منو ببر تو دارم یخ میزنم

اصلا حواسم نبود همینطوری آوردمش بیرون .
بردمش طبقه ی بالا تو اتاق مهمون . تو تخت گذاشتمش و پتورو محکم دورش کشیدم .

+خب من یخورده بیرون کار دارم تو همینجا بمون و استراحت کن . به خدمتکارم میگم یخورده واست خوراکی بیاره

_باشه بگو شکلات هم بیاره

+خیله خب کاری نداری خدافظ

Yayımlanan bölümlerin sonuna geldiniz.

⏰ Son güncelleme: Nov 24, 2023 ⏰

Yeni bölümlerden haberdar olmak için bu hikayeyi Kütüphanenize ekleyin!

♤فرشته کوچولو♤Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin