میدونی دلم واسه سوپرایزات تنگ شده
واسه هر مناسبتی منو غافلگیر میکردی
اما امشب که شب تولدمه چرا سوپرایزم
نمیکنی
الان سه ساله که حسرتت به دلمه
هرکول من
عزیز ترینم
یادته اولین بار چی صدات کردم
مرتیکه راپونزل
بهم گفتی یروز که خونه دار شدیم
میزاری هر چقدر که دلم بخواد کارتون ببینم
اما خونمون کجاست
خونه بخوره تو سرم خودت کجایی
ببین سه ساله که تولدمو کسی یادش نیس
خدا خودت میدونی که من نجس نیستم
مریضم نیستم
فقط...فقط
عاشقم
به تموم روزهایی که بهم عمر دادی قسم که
از تهته دلم عاشقشم
آخه چرا ازم گرفتنش
...به بزرگیت قسم حتی یه بار هم تورو مقصر نمیدونستم
این آدما مقصرن
خدا جون من که دارم خورد میشم
شیشه خوردههام کف این زمینه
چیزی ازم نمونده
یتیمم
همه کسو کارمم که آبانه
این سه سالم چیزی ازت نخواستم
اما قبل از اینکه همه هوشو حواسمو از دست بدم
یه معجزهای چیزی در حق من کن
باشه اوس کریم
چشمم به پنجره خورد
دمت گرم خدا
نگا چه بارونیه
پس صدام و میشنوی۵ روز دیگه تولدته آبان
حتما مامانش واسش خورشت کرفسو و فسنجون درست میکنه
باباش هم یه کادوی بزرگ براش میگیره
داداشش هم باهاش شوخی میکنه مجبورش میکنه باهاش برقصه
دوباره یاد رقصیدنش افتادم
با اون هیکل و ریشش چقدر قشنگ میرقصید
دلم واسه بغل کردنش تنگ شده
اما چه میشه کرد اون منو دیگه یادش نمیاد
اشکالی نداره
بجاش چار ستون بدنش سالمه
هنوز می خنده
بجای منم یکی دیگه کنار شه
با اینکه دلم داره آتیش میگیره
اما اشکالی نداره
اون بخنده منم
اینجا با یادش میخندم
ساشا
اومدی
آره...تولدت مبارک قشنگم
مرسی عمرم
آبان
جانم
چر آنقدر سرم درد میکنه
خوب میشی قربونت بشم
با درد وحشتناکی که تو سرم پیچید
چشمام سیاهی رفتو
نفهمیدم چی شد
فک کنم از تخت هم افتادم
عمرم من دارم میرم پیش مامانی و بابایی و آقا جون
خداحافظساشا ۲۳ ساله نقاش
BẠN ĐANG ĐỌC
mental asylum (آسایشگاه روانی)
Lãng mạnمیگم که خیلی دلم برات تنگ شده ولی اگه بدون من خوشی گور بابای دل من:) ببین این سیگار بهمن ما رو ندیدی