part 15

3.2K 444 201
                                    

دندون های نیشش می خارید و گرگش با مالکیت زوزه می کشید. لب هاش رو روی مارک گردنش گذاشت و بعد از لیسیدن اون قسمت دوباره دندون هاش رو توش فرو کرد.

چشم های جونگکوک روشن تر شد و گرگش با زوزه ی دردناکی
عقب کشید. این یک جور قدرت نمایی برای شدو بود که جفتش رو یک بار دیگه مارک کنه و به گرگ و جسم انسانیش یادآوری کنه چه جایگاهی براش داره. این جایگاه فعلا باید حفظ میشد.

دندون هاش رو از گردنش بیرون کشید و دوباره شروع به لیسیدنش کرد تا زخمش رو ببنده. ناخن های تیز شده ی امگا کمرش رو چنگ می‌نداختن و مطمئن بود پیرهنش رو پاره کردن.

گرگ جونگکوک هم زیاد باهاش رابطه ی خوبی نداشت؛ اما بخاطر پیوندش با گرگِ آلفا بیشتر به حرفش گوش می کرد. برای همین بود که الان کاملا مطیع زیرش خوابیده بود و منتظر لذت بیشتری از طرف آلفاش بود.

"آلفا...میشه...ناتم کنی؟...می‌خوامش"

شاید اگر گرگش توی رات بود بی معطلی بار دیگه ناتش رو توی رحمش جا می داد ولی هنوز کنترلش رو تحت اختیارش داشت و نمی خواست این کار رو بکنه. یک اشتباه نباید دوباره تکرار میشد.

بوی بهارنارنجِ بهاری و دل انگیزِ اسلیکش توی اتاق پیچید و نگاهش رو به رون هایی که بهم می مالید خیره کرد.

دست های جونگکوک رو کنار سرش روی تخت پین کرد و به چشم هاش خیره شد. این کار نیاز بود؛ این کار برای نجات دادن گرگش نیاز بود. چشم هاش رو بست و خیلی سریع لباس هاش رو درآورد. پیرهنی که توی تن امگا بود رو پاره کرد و ناخن های بلند شده ش رو روی تنش کشید.

ناله های نازک امگا به گوشش رسید و لعنت به صداش اون نباید
از این صدا خوشش میومد، نباید بهش توجه می کرد.

جونگکوک بدون این که خودش بخواد دلبرانه تنش رو تکون می داد و گونه های سرخ شده ش رو با مشت هاش از آلفاش مخفی می کرد.

شدو ناخودآگاه با دیدن شرم و حیاش کمی ملایم تر شد. انگار گرگ جونگکوک برخلاف خودش خیلی لطیف و دوست داشتنی بود.

هرچند شاید فقط نامجون می دونست این پسر چقدر می تونه خجالتی و لوس باشه.

به قصد بوسیدن لب هاش جلو رفت اما میون راه متوقف شد.
نه نمی تونست این کار رو بکنه. این کار حتی خیانت به لب های قرمز و کوچیکش بود. مطمئن بود جونگکوک هم دلش نمی خواد توسط اون بوسیده بشه.

به جاش انگشت‌هاش سمت پایین تنه ش رفت تا برای ورودش آماده ش کنه و لب هاش مشغول به مکیدن گردن و ترقوه هاش شدن.

بعد از چند دقیقه که محو شنیدن ناله های ریز و آروم امگا شده بود بلند شد و روی زانوهاش نشست. از توی کشو کاندوم برداشت و روی عضوش کشید و با اسلیک خود امگا لیزش کرد و با کمی مکث واردش شد.

𝘓𝘪𝘨𝘩𝘵 𝘰𝘧 𝘥𝘢𝘳𝘬𝘯𝘦𝘴𝘴 «vkook»حيث تعيش القصص. اكتشف الآن