مقدمه:
مرد در حالی که کاسه خالی رو از پسر میگرفت پرسید.
- چرا تو این جنگل تنهایی پسر؟
- من...
صدای پسر شکسته شد.
- بابا... مامان... ازم خواستن منتظرشون بمونم... ولی...
اشک توی چشم هاش جمع شد. مرد دست دراز کرد و پسر گریان رو روی زانوانش نشوند.
- منتظرشون بودی؟
پسر سری تکون داد.
- اونا... اونا... منو دیگه... نمیخواستن... درسته؟
چشم های مرد کمی گشاد شد و به پسر پنج ساله نگاه کرد. برخلاف سنش زیاد میفهمید.
- کیونگ جین همیشه میگفت... میگفت... اونا... منو... دور میندازن...
پسر شروع به هق هق کرد؛ اشک صورت معصومش رو خیس میکرد. مرد محکم تر پسر رو بغل کرد و سرش رو به آرامی نوازش داد. اجازه داد تا وقتی که هق هقش تموم بشه، چند دقیقه بیشتر در آغوشش گریه کنه. میدونست که کمک به پسر برای بیرون اومدن از این وضعیت راحت نخواهد بود ولی تصمیم گرفته بود پسر رو بزرگ کنه تا به آدم خوبی تبدیل بشه.
- پسر خوب، گریه نکن. تو یه پسر شجاعی.
مرد با مهربانی اشک هاش رو پاک کرد: بهم بگو اسمت چیه؟
پسر سعی کرد سکسکه اش رو کنترل کنه: - کیـ... کیونگسو
- هوم... چه اسم زیبایی
مرد گونهی پسر رو نوازش داد، دستش از پایین تا بالای چانهی پسر حرکت کرد.
- یه چیزی رو بهم قول میدی کیونگسو؟
پسر سر تکان داد.
- هیچوقت بدون اجازهی من به فرم گرگیت تبدیل نشو
مرد در حالی که سعی میکرد همزمان جدی و مهربان بنظر برسه گفت:
- میتونی اینو برام انجام بدی کیونگسو؟
پسر قبل از اینکه زمزمه وار جوابش رو بده، چند لحظه خیره موند: باشه
قسمت اول
کیونگسو از این حقیقت متنفر بود. میدونست وقتی اولین موج گرماش بهش ضربه میزد، چه اتفاقی می افتاد و ممکن بود توسط یک آلفا مطیع بشه، اما هیچوقت فکرش رو هم نمیکرد طبیعت فرمانبرداریش و سلطه پذیرش انقدر میتونست قوی باشه -انگار که هزاران بار نسبت به بقیه رام شده ها تقویت شده باشه و بیشتر نسبت به بقیه میل به اطلاعت داشته باشه- در حال کشمکش با طبیعت فرمانبرداری که باعث شده بود سرش خم بشه و شونههاش قوز کنن، از راهرو پایین می اومد.
أنت تقرأ
"CLAIMED" [Complete]
مستذئباونجا بودی... وقتی که نیاز داشتم کسی پیشم نباشه تو بودی... درست روبهروی من... با نگاه پرنفوذت بهم خیره شده بودی... با اون موهای پلاتینیومی سفید، سخت دور از دسترس و سرد بنظر میومدی... چطوره نگم از لباس کشباف قرمز رنگ بستکبالت که تو رو جذاب تر نشون می...