کسوف پارت⁶⁴

198 27 0
                                    

درو با کلید باز کردم و رفتم داخل...
جیمین با یه لیوان آب اومد سمتم
+خسته نباشی
با لبخند لیوان آب رو از دستش گرفتم و سرکشیدم
_ممنون
+خب اولین روز کاریت چطور بود؟
_وقتی تو نیستی سخت میگذره
چند بار ابروهاشو داد بالا
_چیه؟ چیشده؟ خب میگم بدون تو نمیتونم کار کنم
لباشو گاز گرفت
با لبخند گفتم:
_چیه؟ میخوای ببو.سمت؟
+سلام
برگشتم سمت مینجی که روی پله ها وایساده بود...
_سلام
از پله ها اومد پایین و رو به رومون وایساد
+میخوای من به جای جیمین باهات بیام سرکار که بهت سخت نگذره؟
نیم نگاهی به جیمین انداختم که سرشو انداخته بود پایین
_من کلا تنهایی نمیتونم کار کنم...
+خب منم میگم که بهتره باهات بیام...
پوزخند زدم
_الان چیشده دلسوزی میکنی؟
+میخوام کار کنم
روکردم سمت جیمین که بازومو گرفت...
جیمین به دست مینجی که روی بازوم بود خیره شده بود
+خب میگم میخوام کار کنم...چرا اینطوری رفتار میکنی؟
اروم دستمو کشیدم و رو بهش گفتم:
_خب بگرد کار پیدا کن
+میخوام اونجایی که تو کار میکنی کار کنم
کلافه نفسمو دادم بیرون
_چرا باید اونجا کار کنی؟ اینهمه فروشگاه...برو یه جا دیگه
و از کنارشون رد شدم و رفتم داخل اتاق و لباسامو عوض کردم و بعدش رفتم توی اشپز خونه و در ماهیتابه ای که روی گاز بود رو باز کردم
با دیدن ماهی سوخاری لبخند نشست رو لبم
+ماهی دوست داری؟
برگشتم سمت جیمین که پشت سرم وایساده بود
با لبخند سرمو تکون دادم
_عاشقشم
+هی جیمین من گشنمه
رو کردم سمت مینجی که نشست پشت میز.
جیمین سرشو تکون داد
+غذا اماده س...
و یه بشقاب ورداشت و ماهی ها رو گذاشت داخلش
+برو بشین
سرمو تکون دادم و نشستم پشت میز
مینجی همش زیر چشمی نگاهم میکرد...
با نمکدونی که روی میز بود ور میرفتم
جیمین غذا رو گذاشت روی میز و خودشم کنارم نشست
مشغول خوردن شدیم.‌‌..
ماهی خیلی خوشمزه شده بود
وقتی تموم شد بشقاب خودمو گذاشم داخل سینک و خواستم برم بیرون که جیمین صدام زد
+کوک برو اماده شو باید بریم یه جایی
_کجا؟
+یه کاری پیش اومده
سرمو تکون دادم و رفتم داخل اتاق و لباسامو عوض کردم
مشغول اسپری زدن به موهام بودم که یهو در باز شد و جیمین اومد داخل
روکردم سمتش
_کجا قراره بریم؟
+امروز تولد مینجیه...خواستم باهم بریم بیرون که بتونم براش کادو بگیرم
_باشه...اماده شو بریم
رفت سمت کمد و لباساشو عوض کرد
+خب بریم
باهمدیگه از خونه زدیم بیرون‌‌‌ و پیاده راه افتادیم
+بنظرت چی بگیرم براش؟
_من نمیدونم چی دوست داره
+عطر دوست داره
_خب براش عطر بگیر
+خب سلیقه ش...
زدم تو حرفش
_نگران نباش...بریم
و دستشو گرفتم و راه افتادیم سمت پاساژ
+عطراش گرونه اینجا
_مهم نیست
و رفتیم داخل...جیمین به یه فروشگاه اشاره کرد
+بریم اونجا ببینم میتونم چیز خوب پیدا کنم یانه
و باهم رفتیم داخل
رو به صاحب مغازه گفت:
+ببخشید یه ادکلن دخترونه میخواستم
+توی چه رنج قیمتی باشه؟
جیمین خواست حرف بزنه که زدم تو حرفش
_گرونترین ادکلنتون
صاحب مغازه سرشو تکون داد و یه ادکلن گذاشت رو میز
+این عطر هم زنونه س هم مردونه جزو بهترین عطرای ماست
رفتم سمت میز و ادکلن رو ورداشتم و بوش کردم
خوشبو بود...
گرفتمش سمت جیمین که اونم بو کنه
آروم گفت:
+این گرونه کوک
بدون توجه به حرفش ادکلن رو گذاشتم رو میز
_همینو میبریم
صاحب مغازه سرشو تکون داد و بسته بندیش کرد
بعد از اینکه قیمت رو گفت کارت کشیدم و اومدیم بیرون
جیمین رو کرد سمتم
+بهت برش میگردونم...
_وقتی اینطوری میگی از خودم متنفر میشم
و جعبه عطر رو گرفتم سمتش
+هی قهر نکن حالا
_از این مدل حرف زدنت خوشم نمیاد...منوتو همخونه ایم پس مهم نیست کی هزینه میکنه
+اما...
_اما چی؟ نمیخوام چیزی بشنوم
و به راهمون ادامه دادیم که یهو دستشو دور بازوم حلقه کرد و سرشو چسبوند به بازوم
+کوکی با من قهره
هیچی نگفتم
+حیف شد...من میخواستم ببوسمش
رو کردم سمتش
_چی؟
ازم جدا شد
+هیچی...مگه قهر نبودی؟
دستشو گرفتم
_بیا بریم...
و قدمامو تند کردم
_قهر کردن با تو؟...نشدنیه
خندید
بعد از اینکه تموم خریدامونو کردیم رفتیم خونه...
جیمین اروم درو باز کرد و رفت داخل
منم دنبالش رفتم
+مینجی...خونه ای؟
جوابی نشنیدیم
+پس خونه نیست...کمکم میکنی خونه رو تزیین کنیم؟
سرمو تکون دادم
_اول بیا لباسامونو عوض کنیم
و دوتایی رفتیم تو اتاق و لباسامونو عوض کردیم
بعدش بادکنکارو از داخل نایلون در اوردم و باد کردم
جیمین با دیدن من خندید
+مگه قرار نبود با هلیوم بادش کنیم؟
شونه هامو انداختم بالا
_خب تو نخواستی...باید وقتی بیرون بودیم میگفتی...الان از کجا هلیوم بیارم؟
خودشم نشست کنارم و یه بادکنک ورداشت و شروع کرد به باد کردن
#کسوف
#p64

solar eclipseDonde viven las historias. Descúbrelo ahora