کسوف پارت⁷¹

178 21 0
                                    


+خیلی گرمه
کمکش کردم هودیشو در بیاره و دستشو گرفتم
_پاشو
با تعجب نگام کرد
+چرا؟
_بیا بریم این خون روی صورتتو بشورم
دستشو به کمرش گرفت وخواست پاشه که دستشو گرفتم و کمکش کردم پاشه
+خودم میشورم
دستمو حلقه کردم دور شونه ش و آروم آروم بردمش سمت حموم
وقتی رسیدیم دم در وایساد و رو کرد سمتم
+خب دیگه...تو برو خودم حموم میکنم
به لبام اشاره کردم
_خودمم باید صورتمو بشورم
هیچی نگفت و رفت داخل
منم دنبالش رفتم و آب رو باز کردم و کنار وایسادم تا وان پر شه
جیمین رفت سمت آب که دستشو گرفتم
_صبر کن وان پر شه
+من فقط میخوام صورتمو بشورم
دستشو کشیدم که کنارم وایساد
وقتی که وان پرشد رو کرد سمتم
+خب اول تو برو
سرمو تکون دادم
_باشه.
دستمو بردم سمت تیشرتش و جوری که با زخمش برخورد نکنه از تنش درش آوردم
+هی کوک
دستمو بردم سمت شلوارش و آروم از پاش درش اوردم
با خجالت بهم‌نگاه میکرد
دستمو از روی شرتش کشیدم روی دیکش که چشاشو بست
از جام  پاشدم و داخل آب لوسیون ریختم و دستشو گرفتم و نشوندمش توی وان
خودمم لباسامو از تنم درآوردم و نشستم پشتش
پاهامو دراز کردم کنارش
_چرا راحت نمیشینی؟
+راحت نیستم...
با دستام کمرشو گرفتم و نشوندمش رو پام
_حالا راحتی
هیچی نگفت
یکم آب ورداشتم و زدم به صورتش
چند بار اینکارو تکرار کردم که خون خشک شده ی روی صورتش پاک شد
سرشو تکیه داد روی شونه م
یکم آب ریختم روی سینه ش که رو کرد سمتم
+چرا صورتتو نمیشوری؟
_تو توی اولویتی...
دستشو از آب پر کرد و زد به صورتم
دستشو گرفتم
_تو به فکر خودت باش
بهم‌زل زد
+من خوبم...
و دستشو کشید و دوباره خیس کرد و مالید به لبام
+حالا پاک شد
دوباره دستشو گرفتم که زل زد بهم
خجالت میکشید
نگاهشو ازم گرفت
+آب...آب بوی خوبی میده
_چرا نگاهتو ازم میگیری هان؟
+من نگاهمو ازت نگرفتم
_بهم زل بزن
بهم زل زد و لب پایینیشو گاز گرفت
+این خجالت واسه چیه؟
+تو که پات درد میکنه چرا منو نشوندی روش؟
_درد میکرد...حالا که نمیکنه
هیچی نگفت
آروم دستمو بردم سمت شرتش و از پاش درش اوردم
نگاهشو ازم گرفت
_بهم زل بزن
سرشو اورد بالا و بهم نگاه کرد
صورتشو با دستام قالب گرفتم و آروم لبامو گذاشتم رو لباش
بعد از چند ثانیه ازش جدا شدم و بهش زل زدم
چشماش تب داشتن
دستمو کشیدم روی موهاش و دادمشون عقب
نوک سینه شو گرفتم و فشار دادم که چشماشو بست
دوباره لبامو چسبوندم رو لباش
(جیمین):
احساس میکردم تموم وجودم داره تو تب میسوزه
برجستگی دیکشو حس میکردم
با دستش گردنمو گرفته بود و وحشیانه لبامو میمکید
نمیتونستم از جام جُم بخورم
نفس کم اوردم
دستشو از دور گردنم ازاد کردم و ازش جدا شدم
نفس نفس میزدیم
خواستم ازش فاصله بگیرم که دوباره منو چسبوند به خودش و اروم لباشو گذاشت دم گوشم
_تکون نخور...
هیچی نگفتم
لاله گوشمو به دندون گرفت
توی همون حالت بودیم که دستشو برد وسط پام و کشید رو دیکم
چشمامو بستم و لبامو گاز گرفتم
دوباره دم گوشم زمزمه کرد:
_دوسش داری...مگه نه؟
سرمو کج کردم سمتش و بهش زل زدم
به محض اینکه زبونمو کشیدم روی لبم، لب پایینیمو به دندون گرفت و مکید
مزه شوری خون رو توی دهنم حس میکردم
توی همون حالت بودیم که با دستاش کمرمو گرفت
سر دیکشو حس کردم
چند بار تکونش داد
چشمامو بستم
به محض اینکه واردم کرد لباشو با تموم وجودم گاز گرفتم
درد بدنمو بی حس کرده بود
خواستم تکون بخورم که کمرمو محکم گرفت
آروم آروم دیکشو تا ته واردم کرد
از شدت درد یه قطره اشک از گوشه چشمم چکید
خودشو ازم جدا کرد
سرمو بردم عقب و گذاشتم روی شونه ش
گردنمو به دندون گرفت و مکید
با ناله گفتم:
+کوک من نمیتونم...
آروم شروع کرد به عقب جلو کردن دیکش
نمیتونستم جلوی ناله کردنمو بگیرم
+بهم بگو دوسش داری...
یهو تا ته واردم کرد
با ناله گفتم:
_دوسش دارم کوک...دوسش دارم
لباشو چسبوند دم گوشم
+صداتو میخوام...صدات
آروم دم گوشش آه کشیدم که دستاشو دور کمرم حلقه کرد و لباشو چسبوند رو لبام
دیکشو تندتر داخلم عقب جلو میکرد
چند دقیقه که گذشت کمرمو محکمتر گرفت و آه کشید که لبشو محکم گاز گرفتم
کمرش که خالی شد سرشو تکیه داد به لبه ی وان
چشمامو بستم
جفتمون نفس نفس میزدیم
سرمو تکیه دادم روی شونه ش
به حدی توی حال خودمون غرق بودیم که اصلا نفهمیدیم آب سرد داره وان رو پر میکنه
سرمو گرفتم بالا و بهش زل زدم
چشماشو بسته بود... نفساش آرومتر شده بود
پوزخند زدم
_ظرفیتت کمه... مثل الکل خوردنت
بی جون خندید و هیچی نگفت
آروم سینه شو بوسیدم و چشمامو بستم

#کسوف
#p71

solar eclipseOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz