(14)

1.6K 184 16
                                    

namjoon*
داخل حال با همه پسرا نشسته بودیم و داشتیم برای فردا برنامه ریزی میکردیم
×اول بریم جنگل
*نههههه
×پس چی
*نمیدونم ولی جنگل رو بزاریم برای شب تا کمی هیجانی بشه
÷موافقم، پس اول میریم یکم این اطراف میچرخیم و وقتی که غروب شد میریم جنگل، نظرتونه؟
پسرا همه باهم گفتن خوبه به جز جیمین
نگاهی بهش انداختم که دیدم با چشم های ریز شده داره به یونگی نگاه میکنه
÷جیمین چته؟
با نگاه مشکوکش سرش و بالا و به من خیره شد
+هیونگ من یه چیزی کشف کردم؟
÷چی؟
+که اون هیکی روی گردن یونگی هیونگ خیلی به پوست سفیدش میاد
با اتمام حرفش همه به سمت یونگی چرخیدیم
#چ.. چیییی هیکی چیه یا مسیح
و سریع دستشو روی گردنش گذاشت
+هیونگ دیگه لو رفتی بهتره خودت اعتراف کنی تا خودم از زیر زبونت نکشیدم
_راست میگه هیونگ اون کیس مارک روی گردنت چیه
با صدای خجالت زده جیهوپ همه سمتش چرخیدیم
=کار منه
+هاها دیدیدددددددددد من بی دلیل به چیزی شک نمیکنم
÷جریان چیه هوسوک
=دیشب یونگی هیونگ توی خواب بغلم کرد و باعث شد احساس خفگی کنم، منم گردنش و گاز گرفتم و باعث شد این کبودی به وجود بیاد
×چرا تکون نخوردی یا صداش نزدی؟
=نمیدونم هل شدم یهو
قبل از اینکه کسی حرف بزنه جیمین با شتاب بلند شد
+برید کنار پارک بزرگ میخواد حقیقت رو. کشف کنه
#این باز کاراگاه بازیش گل کرد
جیمین، جونگکوک رو که کنار یونگی بود رو کنار زد و با صدایی سرشار از شیطنت گفت
+هه هیونگ الان حقیقت رو فاش میکنم
و بعد خم شد تو گردن یونگی و با دستاش هی پوست گردنشو لمس میکرد.
+هوووم به ظاهرش نمیخوره بخاطر یه گاز باشه
یونگی خودشو عقب کشید و سریع دستشو روی گردنش گذاشت
#یکی این وروجک رو از من دور کنه
*چیکار پسرم داری، داره حقیقت رو کشف میکنه
همه باهم خنده ای سر دادن و به چشم های کیوت جیمین که هنوز روی گردن یونگی بود خیره شدن
+هیونگ فکر کردی بیخیال میشم، هه کورخندی
و سریع خودشو روی یونگی پرت کرد و سرشو توی گردنش فرو برد که اینکارش باعث شد یونگی روی مبل به حالت خوابیده در بیاد و جیمینم روش قرار بگیره
#جیمین اون صورت فاکی.... اخخخخخخخخ
با دادی که ازش ساطع شد جیمین با لبخند ازش فاصله گرفت
+یه گاز گرفتم، تا چند ساعته دیگه مثل اون کبودی بشه یعنی شما راست میگید ولییییی اگر مثل اون نشه...
با چشم هایی که به صورت کیوت در اومده بود ادامه داد
+یعنی تو و هوسوک هیونگ تو رابطه این
و سریع از روی یونگی بلند شد و سمت تهیونگ دوید تا از دست خشم یونگی در امان باشه
#شیطان کوچولو وایسا ببینم
*هووووووووویییییییی به پسرم نگو شیطان
#هیونگ جلوی چشم خودت بود دیدی که چیکار کرد
*اون فقط میخواد حقیقت و بفهمه
خنده ای کردم و با صدای نسبتا بلند گفتم
÷بچه بازی رو بزارید کنار و پاشید به فکر ناهار باشید
*بریم حیاط ناهار و درست کنیم.
_موافقم
*موافق هم نبودی باید میومدی
_ایش
*همه بلند شید
تهیونگ بلند شد که باعث شد جیمینم به سرعت بلند شه

ساعاتی بعد*

yongi
روی صندلی میز نسبتا بزرگی که گوشه حیاط بود نشسته بودیم.
=هیونگ متاسفم
نگاهمو بالا اوردم و به چشم های خجالت زده هوسوک خیره شدم.
#درمورد چی
=اون گاز خودم و.. جیمین
#بهش فکر نکن
=بازم بب..
داد جیمین باعث شد حرف هوسوک نصفه بمونه و ما به طرفش بچرخیم
+دیدیددددددددد گفتم این دوتا باهمن
_جیمین داد نزن
جیمین یهو اروم گرفت و با سری پایین روی صندلی تکون خورد.
+خب...
÷غذاتونو بخورید.
هیچکس حرفی نزد و به ارومی شروع کردن به خوردن غذاشون
تنها صدای اون محوطه چاپستیک ها بود که با ظرف برخورد میکرد
با صدای اروم و جیمین و بلند شدنش از روی صندلی همه بهش خیره شدن
+ممنون برای ناهار
و بعد سریع فاصله گرفت و سمت ساختمون رفت
*اههه ناراحت شد
_هیونگ اخه این بچه بازیا مناس..
جونگکوک با نگاه خشمگین جین هیونگ حرفشو خورد و سرشو پایین انداخت
*یه بار دیگه ناراحتش کنید خودم اون روغن داغ توی ماهیتابه رو توی ماتحتتون میریزم.
_ببخشید
*هنوز بعداز این همه وقت نفهمیدید اگه کسی دعواش کنه افسرده میشه و باعث میشه غذای درست و حسابی نخوره
_گفتم ببخشید
*اون روحیه اش حساسه پسرا، امیدوارم درک کنید
_بله هیونگ.
*تو و نامجون همین الان میرید پیشش و از دلش در میارید
×هیونگ منم برم همراهشون
*نه تو بشین سرجات
×چشم.
با بلند شدن کوک و نامجون از روی صندلی صدای اخطار امیز جین بلند شد
*گند نزنید
_÷چشم
و از میز دور شدن و سمت ساختمون حرکت کردن
#نباید سخت بگیری
*باید بگیرم تا یاد بگیرن با بقیه مخصوصا جیمین درست حرف بزنن.
و بعد بدون حرف شروع کرد به جمع کردن وسایل روی میز.

____________________________
به به اینم پارت چهاردهم
نظرتون درمورد این پارت چیه؟
شدت طنز بودنش زیاد نیست؟ یکم در این مورد زیاده روی نکردم؟
همینجوری ادامه بدم یا یکم انگست بشه؟
تعداد ووت و کامنت ها بالا باشه تا پارت بعد رو اپ کنم
خیلیییی دوستتون دارممم
(بدون ادیت)
Love you

"sweet dream"Место, где живут истории. Откройте их для себя