چشم هاش رو به کلمات ردیف شده توی پرونده دوخته بود ولی ذهنش جای دیگه ای درحال پرواز بود. جایی مثل اطراف مردی که این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ای ذهنش رو درگیر کرده بود.
یک طرف قضیه نوری که با نزدیکی به هوسوک توی قلبش روشن میشد ایستاده بود، و طرف دیگه حسی که بهش میگفت یک چیزی راجع به اون مرد اشتباهه!
با صدای افتادن خودنویسش به خودش اومد و خم شد تا خودنویس مشکی رنگ رو برداره. هنوز کامل صاف نشده بود که ضربه ای به در خورد.
-بیا تو.
نامجون در حالی که کتش رو روی دستش انداخته بود وارد شد، احترام نظامی گذاشت و روی صندلی مقابل یونگی نشست.
-خسته نباشی سونبه.
یونگی سری به نشونه تشکر تکون داد و لبخند کجی زد. خودنویس رو بین انگشت هاش چرخوند و گفت:
-میخوام راجع به یه چیزی باهات مشورت کنم...
نامجون تک ابرویی بالا انداخت و ذره ای روی صندلی جا به جا شد و نشون داد که منتظر شنیدن حرفاشه.
-راجع به پرونده جک، از جانگ نظر گرفتم. با توجه به پرونده ی قبلی به نظر میاد که تو این چیزا مهارت و هوش داره.
نامجون با شنیدن اسم مرد، اخم نازکی بین ابرو هاش شکل گرفت. نمیدونست چرا ولی حس خوبی بهش نداشت. دوست داشت اینطوری فکر کنه که بخاطر اینکه اون پرونده رو حل کرده بهش حسودی میکنه، ولی اینطور نبود. یه صدایی از اعماق وجودش بهش میگفت که نباید به جانگ هوسوک اعتماد کرد.
-سونبه، شک ندارم که شما بهتر از من میدونی که چی خوبه و چی بد، ولی... به نظرت میشه بهش اعتماد کرد؟ منظورم اینه که خب، ما تازه چند روزه دیدیمش.
مرد بزرگتر مکثی کرد و به گوشه ی میز خیره شد. البته که هیچوقت انقدر سریع اعتماد نمیکرد، ولی به نظرش اون مرد میتونست بهشون کمک کنه.
-نه، نمیشه بهش اعتماد کرد. ولی برای حل کردن این کوفتی باید هر چیزی رو امتحان کنیم درسته؟
نامجون سری به نشونه تایید تکون داد و یونگی صحبت هاش رو از سر گرفت.
-باید یه خبر فیک پخش کنیم مثل یه شایعه یا هرچیز دیگه ای تا نظر جک رو جلب کنیم و توی سوله براش کمین کنیم و منتظر بمونیم... نظر تو چیه سرگرد؟
نامجون ثانیه ای مکث کرد، ایده ی خوبی به نظر میرسید ولی بعید میدونست که جک توی دام بیوفته... قبلا هم چندبار تله های مختلفی رو براش گذاشته بودن ولی هیچکدوم جواب نداده بود.
-قربان از متن نامه های جک همیشه مشخصه که اون از چیزایی خبر داره که حتی ما هم نمیدونیم! این تصمیم خیلی ریسک بالایی داره اما میارزه...
ESTÁS LEYENDO
FLORICIDE | SOPE
Fanfic༺Floricide🥀 ┊Genre:Criminal, Angst, Romance, Smut ┊Couple: Sope, Vkook ┊Writer: Shinrai _هیچکاری نتونستم بکنم، چیکار میکردم؟ خب دوستم نداشت، به قول خودش اونقدراهم احمق نبود که یکی مثل من رو دوست داشته باشه. و بعد اون رفت. طوری رفت که من ارزو کرد...