قسمت بیست و هفتم
-کیونگسو، بیداری؟
ضربه های مداوم به در قفل شده، خوابی که کیونگسو تونسته بود یک ساعت قبل به دست بیاره و بالاخره بخوابه رو به هم زد:کیونگسو؟
-چیه؟
غرشی کرد، چرخید و صورتش رو تو بالش نرم مخفی کرد که باعث شد بینی اش از عطر آلفاش که روی لباسش بود، پر شه.
-دست و صورتتو بشور و لباستو عوض کن. باشه؟ مثل اینکه عصبانیت جونگین فروکش کرده بعدا ازش میخوام که بزاره بیای بیرون.
صدای نگران یوسوب از میان درز های در پیچید:کیونگسو گوش می کنی؟
دیگه حرکتی نمیکرد چون به این معنی بود که یه گام به پایان نقشه اش نزدیکتر شده بود. عطر ضعیف آلفاش که هنوز روش بود رو استشمام کرد، اجازه داد آرامش این عطر دوباره بدن خسته اش رو آروم کنه.
-کیونگسو ؟
یوسوب دوباره به در ضربه زد: می دونم گرسنه ای .من صبحانه مورد علاقتو آماده کردم پس دست و صورتتو بشور، باشه؟
اون قبلا گرسنه تر بود.قبل از اینکه بیشتر از یه روز زندانی شه، اما الان هیچ علاقه و میلی نداشت تا به غذا فکر کنه.
-کیونگســو
-می شورم...
کیونگسو به اندازه ای که برای یوسوب کافی باشه فریاد زد تا بتا نق زدنش رو تموم کنه.
اون جوابش رو ندیده گرفت. بدن سنگینشو از تخت بیرون کشید. در حالی که به سمت حمام می رفت قبل از اینکه لباسشو بیرون بیاره برای آخرین بار عطر جاموندهی آلفاش روی لباسش رو بو کشید.
بدون هیچ لباسی تو حموم ایستاده بود، وقتی چشمش به انعکاس تصویرش توی آینه افتاد، مکث کرد. بدجوری اشفته شده بود. موهاش نامرتب به اطراف پخش شده بود، زیر چشمای سرخ و باد کرده اش ، گود افتاده بود. لباش ترک خورده و صورتش رنگ پریده بود. پوست زیر قلاده امگاییاش حتی بعد از یه روز هنوز کمی قرمز و آسیب دیده یود اما نمی تونست به خودش زحمت درست کردن چیزی رو بده، دوش گرفتن هر چیزی که می تونست رو می شست.
کیونگسو شیر آب رو باز کرد. دستش رو زیر آب روان بالا آورد، اشک هاش دیدش رو تار کرده بودند و خیره به علامت روی مچش اشکاش روی همون نقطه فرود میومدند، میدونست که این علامت عزیز تا اخر امروز ناپدید می شد.
امشب.
به خودش قول داد. نفس عمیقی کشید و قلبش از این فکر به تنگ آمد.
امشب
درست مطابق حرف یوسوب، سه دقیقه بعد از اینکه یونیفرمش رو پوشیده بود و با ذهن پریشون روی تخت نسشته بود، آلفاش قفل در رو باز کرد. عطر مقاومت ناپذیر و رایحه برترش باعث میشد که کیونگسو بخواد سرش رو خم کنه، اما کیونگسو خودشو مجبور کرد تا به قدمای آلفاش نگاه کنه که مقابلش ایستاد.
ESTÁS LEYENDO
"CLAIMED" [Complete]
Hombres Loboاونجا بودی... وقتی که نیاز داشتم کسی پیشم نباشه تو بودی... درست روبهروی من... با نگاه پرنفوذت بهم خیره شده بودی... با اون موهای پلاتینیومی سفید، سخت دور از دسترس و سرد بنظر میومدی... چطوره نگم از لباس کشباف قرمز رنگ بستکبالت که تو رو جذاب تر نشون می...