انگار زمان برای جیمین روی دور تند بود
خیلی زود نزدیک های ساعت سه ظهر بود و اون هنوز بلاتکلیف بود
از روبهرو شدن با اون پسر می ترسید
جیمین هیچوقت از جونگ کوک بابت کار هایی که انجام داده بود عذر خواهی نکرد درواقع وقت نکرد
اون سالهاست که جونگ کوک ندیده بود
روی تخت اش به سقف خیره شده بود و فقط منتظر گذر عقربه های ساعت بود
یعنی اون واقعا امروز جونگ کوک ملاقات می کرد؟
با شنیدن صدای پیام گوشی اش به خودش اومد نگاهی بهش انداخت
آدرس محل ملاقات چی بهتر از این بود؟
منشی لی:
کافه ی شکوفه های بهار در نزدیکی خیابان هنگ شین ساعت پنج ملاقات تنظیم شده در ضمن پدرتون گفتند که دیر نکنید
گوشیش به گوشه ای پرتاب کرد و ناله ای کرد به موهاش چنگی زد و بلند شد تصمیم گرفت دوش بگیره قبل از اینکه با این وضعیت خجالت آور با جونگ کوک روبهرو بشه
آب گرم باز کرد آروم تر شد عضلات بدنش شل کرد و راحت شد
یکی از بهترین کت شلوار های خودش انتخاب کرد و پوشید
جلوی آینه رفت و خودش تحسین می کرد
+اوه پسر چرا انقدر جذابی هوم؟جونگ کوک حتما عاشقم میشه !
به حرف ناگهانی خودش خندید
+چرا باید بخوام اون عاشقم بشه؟
طبقه پایین رفت تا ناهار بخوره نمی خواست که با اون پسر غذا بخوره و قرار رو لفت بده پس ناهار خوردن توی این زمان بهترین تصمیم بود
روی صندلی میز ناهار خوری نشست
؟ظهر بخیر آقا
+اوه ظهر بخیر اجوما ناهار آماده اس؟
پیرزن تعجب کرد ناهار اونم توی این ساعت؟
؟امم..نه آقا طبق برنامه ی ما ساعت ۵ ناهار روی میز چیده میشه
تصمیم گرفت خودشو با یک بسته رامن سیر کنه
دستش به سطح قابلمه ی داغ رامن برخورد کرد و اه بلندی کشید
×بر خلاف تو جیهون آشپزی اش حرفه ای تره
با صدای مادرش برگشت
مقایسه شدن با برادرش متنفر بود
کت اش روی صندلی گذاشت و به درست کردن رامن ادامه داد
+پس به خاطر همون بود فرستادید خارج درس بخونه؟
کنایه زد
مادرش روی صندلی دست به سینه نشست
×من نمی خوام مقایسه ات بکنم...به هر حال اون زندگی خودش رو داره و تو زندگی خودت تو داری ازدواج می کنی و زندگیت جفت و جور می کنی اون با درس خوندن
چشم هاش در حدقه چرخوند در نظر جیمین اینا همه چرند بود
+پس نمی خوای مقایسه کنی هوم؟
مادر من بچه نیستم به خوبی میدونم وقتی پدر پیشنهاد داد تا جیهون بجای من ازدواج کنه چطور جلوگیری کردی ...ولی وقتی صحبت من میشه سکوت می کنی
مشکلات خانوادگی جیمین تمومی نداشت
از بحث کردن زیاد خسته شده بود به هر حال فایده ای نداشت اون بچه ی مورد علاقه ی پدر مادرش نبود
زمانی که بچه بود همیشه بین اون و برادرش اختلاف گذاشته می شد شاید دلیل یکی از رفتار های عجیب جیمین در سن نوجوانی مشکلات اون با خانواده اش بود
فلش بک:
زمان :۲و ۳ سپتامبر سال ۲۰۱۳
مکان :عمارت پارک و دبیرستان مرکزی بوسان
+چرا باید جیهون به آمریکا بره ولی من نرم؟!!
داد زد و عصبی جواب داد
×جیم پسرم گوش کن جیهون از نظر درسی فوقالعاده اس اون حسابی باهوشه !
عصبی تر شد حرف های مادرش بدتر روی مخش می رفت
+اما اون حتی از من کوچکتره!!
اون حسودی می کرد چرا باید والدین اش بین اون و جیهون فرقی می ذاشتن؟
×جیم عزیزم می دونم عصبی هستی اما اون هم پسر ماست نمی تونیم کل توجه هارو فقط برای تو بزاریم
بغض کرد
+پس من چی؟مگه من هم پسرتون نیستم ؟ شماها می تونید من رو هم با اون بفرستین ولی چرا اینکارو نمیکنید ؟چون فکر می کنید من به اندازه ی اون باهوش نیستم؟
به سمت اتاقش فرار کرد و در رو قفل کرد
اشک هاش شروع به ریختن کرد اون بخاطر خارج رفتن برادرش ناراحت نبود اون از مقایسه شدن متنفر بود
خیلی زود روی سرامیک های سرد زمین خوابش برد
YOU ARE READING
𝗠𝗿. 𝗣𝗮𝗿𝗸'𝘀 𝗴𝗿𝘂𝗺𝗽𝘆 𝗵𝘂𝘀𝗯𝗮𝗻𝗱|𝗞𝗼𝗼𝗸𝗺𝗶𝗻
Fanfiction(شوهر بد اخلاق آقای پارک!) چی میشه وقتی پارک جیمین مجبور با ازدواج با پسری میشه که توی دوران نوجوانی اش سر اون قلدری می کرده و در حد مرگ اذیتش می کرده؟ و حالا آیا اون پسر نقش شریک مهربون جیمین میگیره یا به دنبال انتقام از اون بابت سالهای گذشته است؟...