کاش می توانستم تو را وادار کنم خودت را از دریچه چشم من ببینی
ببینی که چقدر بی رحمانه زیبایی
ببینی که خندههایت چطور نفسم را میبرد
و چشمانت چگونه مرا به زانو میاندازد
که شاید بتوانی کمی بیشتر آن خال زیبای کنار لبت را دوست بداری
که ببینی گناه از من نیست
گناه از من نیست که نمیتوانم جز به دیدهی ستایش به تو نگاه کنم
YOU ARE READING
هر آنچه که به زبان نیاوردم
Randomنامههایی که هرگز برایش نفرستادم، و کلماتی که هرگز به گوشش نخواهد رسید .