14

4 2 0
                                    

هربار که تورا می‌نویسم بغض مانند عنکبوتی غول پیکر در گلوم تار می‌تند و اشک‌های منتظر پشت پلکم گونه‌هایم را خیس می‌کنند
کاش شجاع بودم و می‌توانستم مانند امیلی روی تمام نامه‌ها بنویسم برای "سو"
ولی نام تو بر هیچ یک از دفتر‌های پر شده از حضورت نیست
جز نقاشی چشمانت و چند نشانه
هیچکس نخواهد فهمید که تو از پشت این کلمات با خشم صدایم می‌زنی و می‌خندی به "جانم‌"ای که از میان لبم فرار می‌کند

هر آنچه که به زبان نیاوردم Where stories live. Discover now