11.Debris

2 1 0
                                    

"مثل چاقویی نقره ای برای قلب خون آشامم"

تقاص، تاوان، چوب خدا، کارما، عمل و عکس العمل...؟ به هر حال همه چیز یه چرخه است، با هر کلمه ای که بخواهیم میتونیم توصیفش کنیم حتی با ترکیبی مثل 'خواست خدا' یا کلمه‌ی عجیبی مثل 'سرنوشت'، میدونی منظورم از عجیب اینه که...
ببین همه چیز توی یه گردونه قرار گرقته و انگار همه جیز از پیش تعیین شدست اما همچنان تنها کسی که از اون سمت گردونه بی خبره تویی و همچنان که بقیه واضحا می‌بینند که اینجا چه خبره تو هیچ نمیفهمی تا به آخر چرخه مضخرف بلایای آسمانیت برسی...
همه چیز طبق انتخاب های تو قراره پیش بره ولی؛ مسلما این تو نیستی که داری انتخاب میکنی!

چیزی که من در معرض‌اش قرار گرفتم ترکیبی از کلمات بود و متاسفانه این ترکیب نتونست جمله مناسبی بسازه و من تاوان جا زدن خودم به عنوان جئون جونگ کوک رو مثل تقاص یه قتل عمد پس دادم و کارما خیلی زود تر از اونچه تو مخیله ام میگنجید جئون رو به بالای سر من رسوند تا به خواست -شاید- مسیح جلوی چشم های احمق پسرش با چوبی که دستش بود -احتمالا چوب خدا- منو کتک بزنه. آیا این سرنوشته؟؟

اصلا جمله‌ی قشنگی نبود. اما نمیشه انکار کرد که هر عمل لعنتی ای حتی یه دروغ کوچیک برای فرار کردن از دست کسی که میتونست باعث کتک خوردنم بشه، باز خوردی مثل، کتک خوردنم داره و من حتی توان بلند شدن از روی زمین رو هم دست دادم.
بعد از رسیدن من به اتاقم، جونگ‌کوک همراه پدرش به پرورشگاه اومد تا دوستش رو ببینه و به طور اتفاقی با صاحب ماشین صورتی رو به رو شد و بعد از معرفیِ خودش و تایید توسط پدرش، گیجی مَرد رو دید و بعد از آشنایی با مرد دنبال دوستش گشت...دوستی که توسط پدرش در حال کتک خوردن بود.

درب اتاقم به آرومی باز و بسته شد و قدمهای آرومی به سمتم اومد و از جا بلندم کرد. باید زور زیادی داشته باشه چون من اونقدر هم سبک نیستم(؟!).

:- هی...جیمین...جیم....صدام میشنوی؟ هی...هی پسره احمق...هی...جوابمو بده

:-خفه شو

صدای ترسیده ای رو که من میشنیدم، مطمئنم من رو توی مغز نخودیش کشته. من اگه قرار بود به این زودی بمیرم که به این سن نمیرسیدم! قضیه اونقدرها هم جنایی نبود. بیشتر یه داستان تراژدی-اجتماعی رخ داده بود و فقط نیاز به یه تلفن و شماره اورژانس اجتماعی بود تا نجات پیدا کنم.تنها سوالم این بود که چرا هیچکس زنگ نمیزد؟

:- وای خدای من... خ شحالم تو زنده ای...ابله فکر کردم مردی الان باید جنازتو جمع کنم و ..

وای کشیده ای گفت و کف دستش رو کوبید به پیشونی‌ش

:- بابام بد بخت میشد اگه میدیدن تورو زده. البته میدونی اون دوست و رفیق زیاد داره کاریش ندارن و راستی " تو چه غلطی کردی که بابام کتکت زد؟"

"Broken SPIRIT"Место, где живут истории. Откройте их для себя