" همراه با وحشت ذاتی و جنگی نابرابر میان حیوانات"
برام عجیب بود که چرا سوالاتش رو ادامه نداد و هیچ چیز اضافه ای نگفت... معمولا کنجکاوی و فضولیش حد خاصی نداشت. ثانیه ای از ذهنم مراعات کردنش گذشت ولی باز هم از چنین آدمی بعید بود مراعات کردن بلد باشه. به هر حال فعلا مدیونش شدم و منو از وضعیت اسفباری نجات داده. گذاشتم کمکم کنه و باهام تا خونهی وحشتمون بیاد.
اومدنش باهام اصلا چیز خوبی نبود! سگ نگهبان من رو با این حال و اون رو همراه من ببینه بی چاره ام میکنه.
"موقع فوتبال خورد زمین"
ابن بهونه ای بود که بعد از خاکی کردن پاچههای شلوارم به یونگ تحویل داده بود. به هر حال اون جئون جونگ کوک بود و یونگ آنچنان هم نمیتونست در مقابلش خشونت به خرج بده وگرنه "یونگ آجوشی، سگ نگهبان خونه وحشت، اجازه بده من، " همراه با وحشت ذاتی و جنگی نابرابر میان حیوانات"
برام عجیب بود که چرا سوالاتش رو ادامه نداد و هیچ چیز اضافه ای نگفت... معمولا کنجکاوی و فضولیش حد خاصی نداشت. ثانیه ای از ذهنم مراعات کردنش گذشت ولی باز هم از چنین آدمی بعید بود مراعات کردن بلد باشه. به هر حال فعلا مدیونش شدم و منو از وضعیت اسفباری نجات داده. گذاشتم کمکم کنه و باهام تا خونهی وحشتمون بیاد.
اومدنش باهام اصلا چیز خوبی نبود! یاری من رو با این حال و اون رو همراه من ببینه بی چاره ام میکنه.
"موقع فوتبال خورد زمین"
ابن بهونه ای بود که بعد از خاکی کردن پاچههای شلوارم به یاری تحویل داده بود. به هر حال اون اشکان بود و یاری آنچنان هم نمیتونست در مقابلش خشونت به خرج بده وگرنه "یونگ آجوشی، سگ نگهبان خونهی وحشت، اجازه بده من ، جیمینی مورد علاقه رئیسش، به این راحتی ها از جلوی چشمهاش رد بشم و تیر آتشینی به سمتم پرتاب نکنه؟" این مسئله یه چیزی بیشتر از محال به نظر میرسه که با وجود جونگکوک ممکن شده.
از دور یک جفت چشم نگران با انگشت هایی که دور بند کوله پشتی گره خورده بود توجه خیلی ها رو جلب کرد. کسی از کنارش رد شد و با تنه محکمی که بهش زد اون رو به زمین انداخت.
دقیقا چیزی که نمیخواستم برای اون بچه اتفاق بیوفته!چرا وقتی بهش میگم به من بی توجه باش فقط به حرفم گوش نمیده و یادداشت فرستادن برای من از زیر در اتاقم رو تموم نمیکنه؟ چرا هر بار بهم جوری نگاه میکنه انگار که من سلبریتی یا ایدول محبوبشم و اون یه فنبویِ؟ تا کی میخواد این رفتار هاش رو علنا نشون بده و دقیقا میخواد چند نفر از اونهایی که از من متنفر اند رو با خودش دشمن کنه؟
این وضعیت قرار نیست به نفعش پیش بره، ذات آدم منفعت طلبه و اگر متوجه بشه کنترل چیزی از دستش به سمت ضررش در رفته دیگه اوضاع مناسب نمیمونه.
BẠN ĐANG ĐỌC
"Broken SPIRIT"
Fanfiction°•~تنها آرزوی من عادت کردن بود~•° . . . . . . . . . °•~Angst, Romanc, gay~•°