به جهنم جدید خوش اومدی!

281 41 11
                                    

با صدای آلارم گوشیش از خواب پرید
لعنتی اون اصلا دوست نداشت بیدار شه با خودش ناله هایی می کرد
معمولا مردم برای روز ازدواج شون ذوق زده ان اره؟
ولی این برای جیمین فرق داشت
اون این روز نحس می دونست با تنبلی از تخت بلند شد
به سمت حمام راه افتاد و لخت شد
دوش آب گرم باز کرد و نفسی تازه کرد قطرات آب با بدنش برخورد می کرد
لابه‌لای این قطره ها اشک هایی از چشم هاش ریخته می شد
چرا گریه می کرد؟ چرا انقدر ضعیف شده بود؟
به خودش لعنتی فرستاد

موهاشو درست کرد و سعی کرد که خوشحال بنظر برسه خبرنگار ها برای خبر ازدواج اونها صف کشیده بودن پس خوشحال نبودن جیمین باعث دردسر می شد
به خودش توی آینه نگاه کرد
چرا مشکلات لعنتی جیمین تمومی نداشت؟
کرواتش درست کرد
در اتاقش به صدا در اومد
؟آقا اگر آماده شدین بیاید پایین منتظرتون هستن
به خودش اومد
+دارم میام...
سوار لیموزین میلیاردی شد
چرا به رخ کشیدن ثروتش برای مردم براش جالب نبود؟
مضطرب بود اما نه بخاطر مراسم ازدواج بلکه بخاطر جهنم جدیدش
دست هاش فشار می داد
و به بیرون نگاه مینداخت کاشکی می تونست مثل آدم های عادی زندگی کنه و کار کنه
شاید تازه به درستی همه چیز پول نیست پی برده بود
به مراسم ازدواج خودش رسید
هنوز تعدادی از مهمون ها نرسیده بودن پس کمی مراسم خالی بود
پیاده شد
دوربین های خبرنگار های روی جیمین زوم شده بود
اونم با لبخندی جعلی به همشون نشون داد که خوشحاله در صورتی که باطن جیمین درحال نابود شدن بود
توی اتاقی منتظر ایستاد
با علامت پیشخدمت اونجا بلند شد و سمت فرش قرمز حرکت کرد
روی فرش قرمز راه می رفت مردم تشویقش می کردن
بازهم لبخند جعلی زد
با هر قدمی که برمی‌داشت بخشی از وجودش می کشت
بالاخره به سکو رسید و روبه‌رو ی جونگ کوک ایستاد
نیشخند جونگ کوک اذیتش می کرد بر خلاف جیمین مثل اینکه اون حسابی خوشحال بود
کت شلوار سفید جذابیت جونگ کوک چندبرابر می کرد
کشیش شروع به صحبت کرد و از زل زدن به جونگکوک دست برداشت
بعد از صحبت های آغازین حالا نوبت جونگ کوک جیمین بود
_من جئون جونگ کوک قسم می خورم که تا پایان عمرم از تو محافظت کنم و خوشبختت کنم
حالا نوبت جیمین بود
چرا زبون لعنتیش برای گفتن صحبت ها نمی چرخید
نگاهی به پدرش انداخت که با عصبانیت بهش زل زده بود
بعد نگاهی به پسر روبه‌رو اش انداخت که منتظر صحبت های جیمین بود
+من....
مکث کرد تا اینکه احساس دردی در ناحیه پاش کرد
جونگ کوک کفش جیمین رو فشار داد تا بهش بفهمونه که موقعیت الان برای اون فرق داره
آب دهانش قورت داد
همه منتظر جیمین بودن
+من...پارک جیمین ...قسم می خورم که تا پایان عمرم شریک خوبی برای تو باشم و از تو محافظت کنم....
و بالاخره اون حرف ها تونست از دهنش بیرون بیاد
تشویق ها شروع شد
خبرنگار ها عکس می گرفتن و پدر جیمین نگاهی رضایت مندانه به پسرش انداخت
حالا وقت انداختن حلقه ها بود
هر ثانیه که می گذشت نفس جیمین تنگ تر می شد
با تردید نگاهی به جونگ کوک انداخت اون مسلط بود
دست هاش به سمت جونگ کوک دراز کرد
جونگ کوک با دقت حلقه رو توی انگشت جیمین انداخت
عکش گرفتن های خبرنگار ها باز شروع شد
؟حالا می تونید همدیگه رو ببوسید
بوسه؟
شرایط سخت تر شد بوسه با جونگ کوک جیمین به وحشت انداخت
عقب تر رفت جونگ کوک جلوتر اومد چشم هاش بست و آماده ی بوسه شد
اما چیزی روی لب هاش حس نکرد
جونگ کوک پیشونی جیمین رو نوک زد
نفس بیرون داد و بعد نگاهی به چشم های سرد جونگ کوک انداخت
چرا اون لعنتی هیچ حسی نداشت؟
جشن شروع شد
هر کدوم به گوشه ای رفتن و خودشون به بهانه ی جشن ازدواج از هم دور کردن
جیمین سریع به سمت دستشویی حرکت کرد
درو قفل کرد و آبی به صورتش زد
نفس نفس می زد
+من چیکار کردم؟؟!من با خودم چیکار کردم؟
اون از موافقت کردن با این ازدواج پشیمون بود
شاید باید موقع قسم خوردن پا به فرار میذاشت
اما تا کی فرار می کرد؟
پدرش بالاخره اون رو روزی پیدا می کرد
ظاهرش درست کرد
بیرون رفت و با اجبار به تبریک های مردم گوش می داد
همه ی افراد مهمونی بیشتر از خودش خوشحال بودن
مخصوصا پدرشکه با غرور با شریک های تجاری اش بحث می کرد
جام شراب دستش گرفت و ازش می نوشید
شاید کمی شراب می تونست زخم های قلبش ترمیم کنه
نگاهی به جونگ کوک انداخت که با دوست هاش خوشگذرونی می کرد چرا براش اهمیت نداشت؟

بعد از اتمام جشن دنبال جونگ کوک راه افتاد تا به اصطلاح به خونه ی جدیدش بره
بدون هیچ حرفی با پدر مادرش سوار ماشین شد
جونگ کوک هم بعد از دقایقی سوار شد
نگاهش به پنجره ی ماشین انداخت تا یوقت با جونگ کوک چشم تو چشم نشه
توی راه حرفی رد و بدل نشد
به عمارت جونگ کوک رسید خداروشکر این جونگ کوک بود که تقاضای خونه ی جدا از پدر مادرش کرده بود
هردو پیاده شدن
دنبال جونگ کوک راه افتاد
وارد عمارت که شد نگاهی به اطرافش انداخت کاملا مدرن!
قاب عکس های جونگ کوک همجا بود
همراه با جونگ کوک به طبقه ی بالا رفت که یهو کوک متوقف شد
_چرا داری دنبال من راه میوفتی هوم؟
چه سوال مسخره ای جیمین که به هرحال این عمارت نمیشناخت
+من اینجارو نمیشناسم
آروم گفت
_به من چه ربطی داره؟!
برو اتاقت پیدا کن !
چه بی ادبانه جیمین چشم هاش توی حدقه چرخوند
تازه شروع شده بود
جونگ کوک نزدیک تر رفت
_مثل اینکه قانون اینجارو هنوز نمی دونی!
فکر کنم قبلا حرف هامو بهت گفتم ولی از اونجایی که ی مغز فندقی ابله هستی نمیفهمی !
بلند داد زد جیمین عقب تر رفت
_خوب گوش کن چون بعدا دیگه تکرارش نمیکنم!
قانون شماره ی اول حق نداری توی هر مسئله ای توی زندگی من دخالت کنی! قانون شماره ی دو توی اتاق من هیچوقت نمیری! قانون شماره ی سه کاری با رفت و آمد های خونه ی من نداری! در ضمن بزار بهت یاد آوری کنم تو هیچی نیستی!!فهمیدی ؟!!
از فریاد های جونگ کوک عقب تر رفت
کوک بدون هیچ اهمیتی به سمت اتاق خودش رفت
دست پاهاش شل شد نرده های پله هارو گرفت و پایین رفت
بدن قوی جیمین که ی زمانی باهاش خیلی هارو کتک می زد حالا از فریاد های عادی یک نفر سست و بی جون شده
شاید بخاطر این بود که از صبح هیچی نخورده و شکم خالی نوشیدنی الکلی خورده؟
سریع به یکی از اتاق های رندوم پناه برد و در روی خودش قفل کرد
حتی تختی هم اینجا نبود!
خالی خالی
البته بلاهایی که سر جونگ کوک ی زمانی آورده بود
در مقابل اتاق سرد خالی هیچ بود!
گوشیش از جیبش درآورد وارد خبر ها شد

بعد از اتمام جشن دنبال جونگ کوک راه افتاد تا به اصطلاح به خونه ی جدیدش بره بدون هیچ حرفی با پدر مادرش سوار ماشین شد جونگ کوک هم بعد از دقایقی سوار شد نگاهش به پنجره ی ماشین انداخت تا یوقت با جونگ کوک چشم تو چشم نشه توی راه حرفی رد و بدل نشد به عما...

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

ازدواج جئون جونگ کوک وارث شرکت جئون با پارک جیمین وارث شرکت پارک!
کامنت ها:
جودی ابوت میگه:مشخصه همدیگه رو دوست دارن لبخندشونو ببین!چه کیوت
هانا لی میگه:سهام هردوشون رشد میکنه؟
جونگ جین میگه:چقدر بهم میان!
آقای خوابالو میگه:زوج خوب سال
خوشحال شد حداقل دیگه خبری از شایعات و کامنت های منفی نبود
به در تکیه داد و احساس کرد که کم کم چشم هاش سنگین میشه و همونجا خوابش برد....
.
.
.
.
سلام چطورین؟
اینم پارت جدید
نظرتون درباره ی این پارت حتما برام کامنت کنین؛)
ووت یادتون نره♡

𝗠𝗿. 𝗣𝗮𝗿𝗸'𝘀 𝗴𝗿𝘂𝗺𝗽𝘆 𝗵𝘂𝘀𝗯𝗮𝗻𝗱|𝗞𝗼𝗼𝗸𝗺𝗶𝗻Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang