┨تاجی از رز سیاه├

143 28 11
                                    

قسمت چهل­و­یکم

لباسش ساده بود، لباس استین بلند با تیشرت یقه ای ساده که متعلق به ووبین بود و یه شلوار جین مشکی که از جین یونگ گرفته بود. بوی ووبین رو میداد، دقیقا چیزی که قصد الفا بود تا از بقیه در امان نگهش داره. با ووبین موافقت کرده بود چون عجیب تر میشد اگر بوی امگای دیگه­ای رو میداد و اگر شلوار ووبین انقدر براش بلند نبود، شلوار ووبین رو هم میپوشید.

روی مطیعش با عطر الفایی بهش پیوند خورده بود و روی لباس بود اروم میشد اما همزمان درد داشت چون جلوی جونگین بعنوان امگای یکی دیگه داشت ظاهر میشد. قلاده دور گردنش، بوی ووبین و لباس های ووبین توی تنش و همه چیز به ووبین ختم میشد.

کیونگسو وقتی وارد راهرو شدند، به استین لباسش چنگ زد. همون راهرو بود، همون سالن، و همون ضربان قلب شدید وقتی ووبین روی سلطه گرش رو ازاد کرد. برای لحظه ای سرجاش یخ زد، و بعد تظاهر کرد ارومه و چیزی نیست و به له کردن استین لباس توی مشتش ادامه داد.

ووبین جونگهیون و جونجین رو جلوتر فرستاد: شما اول برین.

میتونست حس کنه وقتی ووبین سمتش اومد، هاله­ی سلطه گرش به سینه­ی کیونگسو فشار اورد و سنگینشو بیشتر حس کرد. دستی، دستشو گرفت، کیونگسو اجازه داد الفا استینای لباسو براش تا بزنه، سعی داشت از تمرکز روی نوازش های ملایم انگشتای ووبین فرار کنه.

-کیونگسو..

الفا صداش زد و بعد پیراهنشو رها کرد. کیونگسو سرشو بلند کرد تا به الفا نگاه کنه. ووبین پیراهن سفید و جین مشکی تنش داشت که چند برش هنرمندانه و با استایل خاصی روی زانوهاش داشت. انگار استایلش یکجور خاصی ازاد بود.

الفا حتی با وجود کت چرمی که تو دستش نگه داشته بود و مشغول مرتب کردنش بود، ارتباط چشمیشونو نشکست و خیلی اروم کتش رو پوشید. مقدار میکاپی که روی صورت ووبین بود در مقایسه با صورت خالی کیونگسو زیاد به چشم میومد، خط چشمی که چشمای ووبین رو تیز تر نشون میداد. یکجورایی خطرناک ترش میکرد تا بقیه راحت باهاش در نیفتن.

و وقتی وارد اتاق شدند، توجه ها سمتشون عادی بود، اما کیونگسو مطمئن بود سالن جوش تغییر کرده بود و این به دستور منشی شورا بود. منشی کوان میخواست همه چیز راحت و عادی برگزار شه و طبق گفته ووبین بود اگه همه اینا بخاطر رسوم سنتی و نشون دادن نمایش نبود، اون مرد این مراسم رو خیلی راحت و خودمونی تر برگذار میکرد.

-تو مضطربی.

ووبین نظر داد هرچند اون لبخند روشن روی صورتش به لباسا و میکاپش نمیومد.

- سر روی سرکشت چه بلایی اومده؟

-دفن شده! خاکش کردن!

اروم جواب داد و سرشو مثل یه امگای رام پایین انداخت: نمایش از وقتی ما وارد اینجا شدیم شروع شده.

"CLAIMED" [Complete]Where stories live. Discover now