┨حمله ی ترس├

159 29 14
                                    

قسمت چهل­و­چهارم

نمیتونست نگاهشو از امگاش بگیره حتی اگر چند قدم و یه راهرو بود، کیونگسو باز باید جلوی دیدش میبود.

ترس بیشتر غیرمنطقی بود و ازارش میداد چون یوسوب و دوجون مراقب امگاش بودند.

هرچند اونا یبار بهش خیانت کرده بودن، ولی میدونست اون زوج الان همه چیزشون و میدادن تا از کیونگسو مراقبت کنن.

باید خودشو مجبور میکرد تا سرش سمت پیکر کوچکی که با فاصله ازش نشسته بود نچرخه و صبر کنه و نفس عمیقی بکشه و منتظر بمونه اون صحبتی که نمیخواست رو داشته باشه.

نه اینکه نمیدونست ووبین درباره چی میخواست حرف بزنه ولی او هیچ علاقه ای به حرف زدن بیشتری با الفا نداشت.گرچه بعد ازینکه چطور الفا زندگیشو برای محافظت از کیونگسو ریسک کرده بود، حداقل به ووبین یک رفتار متمدنانه و مودبانه بدهکار بود.

-این خیلی طول نمیکشه.

ووبین با لبخندی گفت انگار که از نگرانیای اون اگاه بود.

-میخوای درباره چی صحبت کنیم؟

جونگین مستقیم سر اصل مطلب رفت و مقدمات یه صحبت دوستانه رو رد کرد، میخواست صحبتشون هرچی زودتر تموم شه تا پیش امگاش برگرده. بعد از دو هفته بلند مدت جدایی از امگاش، از وقتی امگاش به اغوشش برگشته بود فقط ترسش بیشتر شده بود.

ووبین شروع کرد: پدرم بخاطر کمکت ازت تشکر کرد.

ابروشو مشکوک بالا انداخت-پدرت؟

الفا لبخند گناهکارانه ای زد: خب، من بجای پدرم!

ووبین دماغشو معذب چین داد و بخاطر تن مسخره ی جونگین اخمی کرد: نمیتونستی فقط قبولش کنی؟ مجبور نبودی ضایعم کنی!

جونگین تنها لبخند زد: ممنونم که سعی میکنی خوب باشی، یا شاید باید بگم معذرت میخوام که تلاشت برای بازسازی و بالابردن وجهه پدرتو خراب کردم؟

ووبین دستشو تکون داد: پدرم از تصویر خونسردش لذت میبره در واقع

الفا نیشخندی زد: هرچند بعضی وقتا فکرمیکنم که کسی که پسر واقعی پدر منه تویی!

(ووبین بخاطر ظاهر سرد و یخی جونگین تیکه انداخت که تو شبیه پدر منی نه من، پس تو باید پسرش میبودی)

لبخند روی صورت جونگین محو شد و با نگاه به صورت ووبین، جونگین فهمید الفا هم متوجهش شده بود.

-ای کاش..پدرامون باهم بد نمیشدن، که هنوز خانواده هامون دوست میبودن..

ووبین اهی کشید: من میدونم تقصیر پدر من بود، اون اولین کسی بود که به تیمشون خیانت کرد و..

ووبین کلماتشو ادامه نداد اما جونگین میدونست الفا سعی داشت چه چیزی بگه. کیم هیونگبین یکی از مظنونین پشت پرده­ی به قتل رسیدن پدرش بود. گرچه هرگز تایید نشده بود، چون راهی نبود تا هویت تمام کسایی که درگیر بودنو پیدا کنن، هرچند، چند ماه پیش با بررسی یکسری چیزها بدست اومده بود.

"CLAIMED" [Complete]Where stories live. Discover now