┨شکسته├

142 26 14
                                    

قسمت چهل­و­پنجم

جونگین با عطر شراب قرمز و بوی شامپویی که به مریض ها تو بیمارستان میدن، بیدار شد. نگاهی به نور خورشید انداخت که روی دیوار های بنفش میتابید و بیادآورد دیشب فراموش کرده بود پرده ها رو بکشه چون بیش از حد مشغول آروم کردن امگاش بود.

دزدکی سرشو چرخوند، لبخند ناخواسته ای روی صورتش نشست وقتی نگاهش روی صحنه­ی غوغایی موهای امگاش که صورتشو پوشونده بود نشست، صورتش مثل سنگ عقیقی که از بین صخره ها بیرون میزنه، بیرون اومده بود. زیبا و وسوسه انگیز بین موهاش چشمک میزد. دم حریص دیگه­ای کشید تا بوی شراب رو حس کنه و بعد موهاش رو با دست راست کنار زد، بازوی سمت چپش خواب رفته بود چون تمام شب زیر سر امگاش بود.

جونگین چشماشو بست و ذوق کرد چطور بدن کوچک امگاش چسبیده به بدنش، تو خودش جمع شده بود و هنوز دستش به پیراهن اون چنگ زده بود انگار میترسید جونگین ترکش کنه. با این فکر، اخمی کرد، چشماشو باز کرد و بار دیگه به امگاش نگاه کرد.

کیونگسو میترسید اون ترکش کنه. وقتی فکر کرده بود امگاش خوابیده بود و میخواست اونو روی تخت بذاره و بره، امگاش با اشکای درشتش التماس کرده بود که ترکش نکنه.

امگایش دوازده ساعت قبل که تو تخت خوابیده بودند به خواب نرفته بود. وقتی بعد یه ساعت مطمئن شده بود که امگاش خوابیده و ترکش کرده بود امگایش با کابوس و گریه از خواب پریده بود، این سه بار اتفاق افتاده بود.

بین این همه ترسیدن های عجیب، کیونگسو بیقراری کرده بود، از جا پریده بود و درحالی که اهریمنای تو کابوسش دنبالش میکردند، سفت به پیراهن جونگین چنگ زده بود. و جونگین صبورانه امگاش رو به خواب برگردانده بود و هر بار، ‌قلبش خونریزی کرده بود و درد کشیده بود ولی این فقط تا طلوع خورشیدن ادامه داشت و بعد امگایش بخواب رفته بود.

جونگین موهای امگاش رو از صورتش کنار زد و با دیدن ابروهای های گره خورده امگاش، درد بدی تو سینه­اش پیچید. به ارومی سعی کرد مشت امگاش رو از پیراهنش واکنه ولی چنگش خیلی محکم بود و مقاومت میکرد.

نگاهی به پنجره ها انداخت، الان نور بود پس به ارامی تا جایی که میتونست، بدنشو چرخوند و اجازه داد سر امگاش از روی سینه اش،‌ روی شونه اش تکیه بده، فورا انگشتای کیونگسو محکمتر چنگ شد و امگا ناله­ی اروم و نگرانی سر داد.

-ششش.

ارومش کرد، راضی بود که الان بدنش جلوی نور رو گرفته بود.

-من اینجام.

سر امگاش رو نوازش داد و امیدوار بود امگاش دوباره ارام شه: من جایی نمیرم.

لبخندی روی صورتش نشست وقتی کیونگسو از بازوش عقب کشید و چنگش دور لباسش شل تر شد. اما این ارامش برای یه دقیقه طول کشید، صدای بلند در باعث شد جونگین از جاش بپره.

"CLAIMED" [Complete]Where stories live. Discover now