قسمت چهلودوم
صدای نرم و تقریبا نامطمئن از پشتش پرسید: -داریم کجا میریم؟
خنده ی طبیعی روی لبش نشست و بعد چرخید، دو قدم فاصله بین خودشونو بست تا صورت امگای شوکه شده رو ببینه.
لبخندش وقتی غم و ناراحتی عمیقی که ته ذهنش قفل کرده بود ازاد شد و کل ذهنشو گرفت، پر کشید. به چشمای امگا خیره شد و ذهنش به خاطراتش پرواز کرد و نگاهش رنگ تلخی گرفت.
گرچه از اول نفهمیده و تشخیص نداده بود، ولی هرچی زمان بیشتر با امگا سپری میکرد، بیشتر شباهتو توی رفتار و ظاهر و ویژگی هاشون میدید.اونقدر واضح شده بود تا وقتی کیونگسو حالت یا حرکت خاصی انجام میداد سریع متوجه شباهتش میشد. مخصوصا زیبایی امگا چیزی بود که بیشتر و بیشتر میخکوب و مطمئنش میکرد، هرچند این چیز متفاوتی نسبت به بتایی که یزمانی میشناخت بود، اما همین شباهت بود که ووبینو تو اولین دیدارشون جذب کیونگسو کرده بود.
ووبین قبل از احساساتش توی صورتش معلوم شه، جلوی خودش رو گرفت و لبخندشو ثابت نگه داشت: تقریبا رسیدیم
اینو گفت و نگاه کرد چطور امگا حواسش توسط صدای برخورد موج هایی که محکم به صخره و ساحل شنی میخورد، پرت شده بود.
-به کجا رسیدیم؟
کیونگسو با ذهنی که کاملا حواسش پرت صحنه روبروش بود و توی چشماش میشد تابش خورشید به موج های دریا رو دید، پرسید. هرچند سوال پرسیده بود اما تو صداش اثری از شک یا بیصبری دیده نمیشد، ووبین امیدوار بود این بخاطر بهتر شدن رابطه اشون باشه که کیونگسو بهش اعتماد کرده بود.
بعد از اولین برخورد متمدنانه یا شاید هم مهربون کیونگسو باهاش، اونم وقتی که از پدرش شلاق خورده بود و کیونگسو خوبش کرده بود، برخورد و نگاه کیونگسو بهش مثب تر شده بود.
نگاه های نفرت انگیز، بی میل، پس زدن های شدید، حرفای تلخ و طعنه های تیز و مسخره از دو روز قبل غیب شده بود، مخصوصا بعد از شبی که ووبین امگای گریان رو بغل کرده بود.
ووبین نفس عمیقی کشید هرچند فهمیده بود برخلاف خواستهاش جکسون درباره شلاق خوردنش به امگا گفته بود، بازم بنظر میرسید کیونگسو باهاش مهربون شده بود چون حس میکرد به ووبین بدهکاره.
- وقتی دقیقا برسیم میفهمی.
لبخند روی صورت امگا رو وقتی برای چیزی که تا اینجا اومده بودن، میدید تصور کرد. واقعا امیدوار بود این لبخندی به صورت کیونگسو بیاره، امگا از شنبه شب کسل شده بود و ووبین درباره نگاه خالی از حس امگا نگران بود. مخصوصا با چشمای قرمز کیونگسو و درخواست عجیب جونگین اونشب ، سخت نبود دلیلش رو حدس بزنه.
کیونگسو جوابی نداد، تنها خیره به موج ها پای راستشو تکون داد و اجازه داد شنای ساحل روی نوک انگشتای پاش پایش جمع شه. با دیدن حالت معذب کیونگسو، ووبین روی یک زانویش، روی ساحل نشست و دستشو دراز کرد تا پای کیونگسو رو بگیره و امگا با این حرکتش یخ زد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
"CLAIMED" [Complete]
Lobisomemاونجا بودی... وقتی که نیاز داشتم کسی پیشم نباشه تو بودی... درست روبهروی من... با نگاه پرنفوذت بهم خیره شده بودی... با اون موهای پلاتینیومی سفید، سخت دور از دسترس و سرد بنظر میومدی... چطوره نگم از لباس کشباف قرمز رنگ بستکبالت که تو رو جذاب تر نشون می...