وقت گذروندن با جونگ کوک؟

307 45 12
                                    

جیمین  Pov:
با کابوس افتضاحی از خواب بلند شدم
تب کرده بودم؟ خود این موقعیت لعنتی کافی نبود؟حالا باید مریض هم می شدیم
از روی زمین سرد بلند شدم و بیرون از اتاق رفتم
چرا خبری از جئون جونگ کوک نیست؟
البته که نباید هم باشه به نظر خوشش نمیومد بخواد با من وقت بگذرونه
شکمم غر غر می کرد
گرسنه بودم در یخچال باز کردم و
هیچ چیز به درد بخوری جز نوشیدنی های الکلی توش نبود!
لعنتی این پسر چطور زندگی می کنه؟
همه ی کابینت هارو گشتم
_بیخودی نگرد قرار نیست چیزی پیدا کنی
از کجا پیداش شد؟
سمتش برگشتم به اوپن تکیه داده بود و شیرموز خودش نوش جان می کرد
+باید بریم خرید خونه
_بریم؟منظورت من و تو؟هه خنده دار بود
گستاخ
اگر چند سال پیش بود جرعت حرف زدن باهام نداشت
صبر کن چرا باید همچین چیزی فکر کنم؟
از بیرون برگشته بود؟
+حداقل فعلا چیزی هست که بخوام درست کنم؟
با التماس بهش گفتم
_اگه خیلی با این وضعیت مشکل داری می تونی برگردی خونه ی خودتون هوم؟
می دونستم که از قصد این کارو انجام داده
چشمامو توی حدقه چرخوندم
جئون جونگ کوک لعنت بهت
نا امید از آشپزخونه بیرون رفتم
+وسایل هام کجاست؟
آروم پرسیدم نمی خواستم باهاش درگیر شم
یکی از ابروهاش بالا برد
می خوام صادق باشم توی لباس های مشکیش حسابی جذابه
_می تونی برای اونم کل خونه رو بگردی شاید پیداش کردی
خیلی دوست داشتم ی مشت توی اون صورت خوشگلش خالی کنم اما به خودم یادآوری کردم که دلیل رفتار های جونگ کوک بخاطر چیه
بیخیالش شدم
_امشب دوست هام دعوت کردم
از حرکت ایستادم
یعنی واقعا می خواست منو به دوست هاش معرفی کنه؟
چرا احساس خوشحالی دارم
+می خوای منو بهشون معرفی کنی؟
شاید نباید اینو میگفتم با پوزخند بهم نگاه کرد
_تصور هاتو دوست دارم آقای پارک اینو بهت گفتم که تا شب خودتو یا گم و گور کنه یا توی اتاق خودتو قفل کنی گرفتی؟؟اگه یوقت ببینمت بهت اطمینان نمی دم که بخوای روز های خوبی بگذرونی
جدی انتظار داشتم باهام وقت بگذرونه؟
چه مسخره
سمت اتاقم رفتم و درو قفل کردم تا از دعوای بیشتر پیشگیری کنم
.
.
.
ساعت ها مثل باد می گذشت و جیمین خودشو با گوشیش سرگرم می کرد
و از اتاق بیرون نرفته بود
شنیده بود که دوست های جونگ کوک نیم ساعتی هست که اومدن
اما ی چیزی فرق داشت
دوست های اون آدم های درستی نبودن
می تونست بوی سیگار و الکل شدیدی احساس کنه که نفسش تنگ می کرد
بیشتر صحبت های اون پسر و دختر ها سکس و خوشگذرونی های شبانه بود
چند ساعتی بود که به دستشویی نرفته بود و از اون طرف از روبه‌رو شدن با جونگ کوک به شدت می ترسید
دیگه نمی تونست تحمل کنه پس از اتاق بی سر و صدا بیرون رفت
ولی شانس با جیمین یار نبود
چون دقیقا همون لحظه مینگیو دوست صمیمی جونگ کوک هم به دستشویی رفته بود و با دیدن جیمین تعجب کرد جیمین سعی کرد راهشو کج کنه اما موفق نشد
×صبر کن ببینم تو پارک جیمین نیستی ؟
گاو جیمین زاییده بود فقط کافی بود همه متوجه بشن که اون توی خونه حضور داره
+امم....
همون لحظه یکی از دوست های جونگکوک از راه رسید
؟مینگیو چرا انقدر طولش میدی...این آقا پسر کیه؟
از این بدتر نمی شد نه
؟تو همونی هستی که با جونگ کوک ازدواج کرد؟اوه خدای من پسر چرا اینجا وایسادی بیا پیشمون خیلی ها دوست دارن ببینن تورو
چه موقعیت افتضاحی 
مینگیو جیمین می‌شناخت درواقع اون تنها کسی بود که توی دوران قلدری جیمین به جونگ کوک کمک جونگ کوک می کرد و حتی وقتی فهمید با جونگ کوک ازدواج کرده بیشتر از همه اون عصبانی شد
+می دونی من ....ام...یسری کار مربوط به شرکت دارم
سعی کرد بپیچونه ولی موفق نشد
؟کار اونم روز بعدازدواج بیخیالش پسر بیا بریم توی جمع
جیمین با التماس به مینگیو نگاه کرد
اما اون پسر دست جیمین با خودش کشید و به سمت پذيرايی برد
پسر بلند داد زد
؟همگی ببینید کی اینجاست عضو جدید خانواده جئون
همه ی توجه ها سمت جیمین جلب شد 
همه کنجکاو بودن بجز یک نفر
اونم جونگ کوک! که با دیدن جیمین عصبانی شده بود
دست هاش مشت کرد و زبونش رو به لپش فشار داد
دوست های جونگ کوک جیمین توی جمع نشوندن و ازش سوال می پرسیدن جیمین هم ناچار سعی می کرد پاسخ بده
؟هی جیمین شی کوک کارش توی تخت چطوره؟
با این سوال همه زیر خنده زدن جیمین نیم نگاهی به جونگ کوک انداخت
با انگشت هاش بازی می کرد و لب پایینش گاز می گرفت
_هی بچه ها جیمین خسته اس جیمین چطوره بریم و یکم استراحت کنیم؟
سرش به نشانه تایید تکون داد و دنبال جونگ کوک راه افتاد
بعد از اون هرکی مشغول کار قبلی اش شد و این مینگیو بود که حسابی نگران بود
نگران کار هایی که جونگ کوک ممکنه با جیمین بکنه
چون ازش شنیده بود که هرکاری برای جهنم کردن زندگی جیمین انجام میده
از اون طرف جونگ کوک دست جیمین محکم گرفته بود و اونو به طرف جلو هل می داد
داخلی اتاقی جیمین هل داد و در و قفل کرد
_مگه بهت نگفتم خودتو گم و گور کن !!!!
با عصبانیت داد زد
صدای موزیک اونقدر زیاد بود که مطمئن بود که هیچکس نمی شنوه
+من فقط می خواستم برم دستشویی
به جیمین نزدیک تر شد و یقه ی اونو گرفت و با عصبانیت بهش زل زد
جیمین که از ترس زبونش بند اومده بود متقابلا به کوک زل زده بود
_تو فقط می خوای آبروی منو ببری ها!!!؟
فکر نکن که قراره بدون اینکه کاریت داشته باشم بزارم با آسودگی زندگی ‌کنی!! یا شایدم فکر می کنی قراره مجنونت بشم؟؟
داد میزد
و یقه جیمین محکم تر گرفت
+این...فقط...ی اتفاق...بود
نفسش گرفته بود با دیدن قیافه ی عصبانی جونگ کوک ترس کل وجودش می گرفت
جونگ کوک دقیقا هرکاری جیمین قبلا باهاش کرده بود و تکرار می کرد
_اتفاق؟؟خیلی خب بزار بهت نشون بدم منم می تونم اتفاقی خیلی کار ها انجام بدم
یقه ی جیمین ول کرد
جیمین دست هاشو روی گردنش گذاشت و نفس نفس می زد
جونگ کوک خیلی ناگهانی لگدی به شکم جیمین زد
و دوباره ادامه داد
اینبار دوباره یقه اش گرفت و مشتی به صورتش زد
کبودی ها و زخم های روی بدن جیمین هر لحظه بیشتر می شد و فقط اون نمی تونست برای نجات خودش کاری کنه

نمی دونست تا کی به زدن جیمین ادامه داده بود
فقط می دونست که اون پسر زیر دست و پاهاش بی هوش شده بود
از اتاق بیرون رفت
و به جمع اضافه شد
؟اوه جونگ کوک ما داشتیم می گفتیم که رفتی و یکم وقت گذروندی
نگاهی به مینگیو انداخت مینگیو هم متقابلا بهش نگاه کرد
لبخند جعلی ای زد
_من فقط رفتم تا یسری کار مربوط با شرکت همراه باهاش انجام بدم
.
.
.
فلش بک:
۱۳ اکتبر ۲۰۱۳
مکان:عمارت پارک
جشن تولد جیمین بود
مهمونی بزرگی گرفته بود
صدای موزیک بلند و نوشیدنی ها دست همه بود
همه چی عالی بود
به نظر میومد که این بهترین روز جیمین بود
موقع فوت کردن شمع های کیک اش بود
تا سر و کله ی اون پسر پیداش شد
جئون جونگ کوک !
مگه در و روی اون قفل نکرده بود؟
اومده بود تا جشن جیمین بهم بزنه؟ اینطور بنظر نمیومد فقط کافی بود تا همه بفهمن جیمین قبل از جشن فوقالعاده اش قلدری می کرده
به بهانه های مختلف طولش داد توی جمعیت دست جونگ کوک محکم گرفت و با خودش اون پسر می کشید
توی اتاقی رهاش کرد و در و قفل کرد
به دوست هاش سپرده بود تا سر مردم گرم کنه تا خودش بتونه درس درست و حسابی به این پسر بده
+مگه بهت نگفتم جایی آفتابی نشی ها؟؟؟
لگدی به شکمش زد
فریاد های جونگ کوک شروع شد 
_قسم می خورم داشتم از درد میمردم!!!
پوزخندی زد و موهای پسر توی دست هاش گرفت
+تو می خوای جشن تولد منو خراب ‌کنی اره؟باید تنبیه ات کنم
ترس و وحشت توی چشم های درشت جونگ کوک دیده می شد
فقط اون دو نفر می دونستن که چقدر اون شب جونگکوک کتک خورد
اونم بدون هیچ دلیلی
اون شب تا صبح از درد فریاد می‌زد کمک می خواست اما کسی توجه نکرد
پایان فلش بک
شاید دلیل کتک هایی که امروز جیمین خورد همین اشتباه چند سال پیشش بود نه؟
.
.
.
سیگارش روی لب هاش گذاشت و با فندک روشنش کرد
سرما کمی اذیتش می کرد
همراه با مینگیو توی بالکن سیگار می کشیدن
×باهاش چیکار کردی؟
دود و بیرون داد و مکث کرد
_فقط ادبش کردم
مینگیو به دوستش نگاه کرد که خیلی ریلکس از منظره لذت می‌برد
درسته که جیمین در گذشته اشتباهات زیادی در حق جونگ کوک انجام داده بود اما اون دوست نداشت نه جونگ کوک و نه جیمین توی این راه آسیب ببینن
×اون نمی خواست مهمونی تورو خراب کنه خیلی بی سروصدا می خواست بره دستشویی
_برام مهم نیست به هر حال خیلی وقت بود که دلم می خواست اینطور بزنمش
مینگیو از انتقام هایی که کوک برای جیمین در نظر گرفته بود می ترسید
همین باعث می شد که دلش بخواد جلوی اونو بگیره
_نگران نباش پسر توش آسیبی نمی بینم
این تازه اولشه!
.
.
.
سلام چطورین
اینم پارت جدید
حتما نظرتون درباره ی این پارت بهم بگین ♡♡
ووت یادتون نره؛)

𝗠𝗿. 𝗣𝗮𝗿𝗸'𝘀 𝗴𝗿𝘂𝗺𝗽𝘆 𝗵𝘂𝘀𝗯𝗮𝗻𝗱|𝗞𝗼𝗼𝗸𝗺𝗶𝗻Donde viven las historias. Descúbrelo ahora