_ارع الان ثابت کردی.. جای نگرانیت رو گونم درد میکنه
×به درک.. به خاطر تو اگه بدونی تو چ شرایطی بودم؟ خودت میمردی بیای دنبالمون یا اصن بیای خونه؟ چرا گفتی اون گربه بیاد دنبالمون؟
+میشه از رو پسر من بلند شی و یقشو ول کنی؟
جیمین چندثانیه ساکت شد اما اهمیت نداد و باز شروع کرد ب تکون دادن یقه جونگکوک و داد و بیداد کردن سرش.
تهیونگ از این کار خوشش نیومد و طی یک حرکت یقه جیمین رو گرفت و بلندش کرد و پرتش کرد اونور.
*مرتیکه حواست هست چیکار میکنی؟
تهیونگ با تعجب برگشت سمت یونگی و با انگشت به خودش اشاره کرد
+با من بودی؟
یونگی رفت سمت جیمین و بلندش کرد
*دقیقن با خودت بودم.. مواظب حرکاتت باش
جونگکوک که انگار متوجه اوضاع شده بود دستشو بالا برد و گرفت سمت تهیونگ
_میشه دستمو بگیری بلند شم؟
تهیونگ بی اهمیت به دست جونگکوک خم شد و یه دستش رو زیر کمر و یه دستش رو زیر زانو های کوک گذاشت و برآید استایل بغلش کرد و گذاتش رو تخت.
دستش رو روی گونه سرخ شده کوک که به سمت کبودی میرفت کشید و با اخم برگشت سمت جیمین.بلند شد اسلحشو درآورد و گرفت زیر چونه جیمین و هلش داد تا افتاد رو زمین و اهمیتی ب داد و بیداد های اطرافش نداد..
+با خودت چی فکر کردی که به پسر من صدمه میزنی حرومی؟ میدونی سزای کسایی که به پسر من صدمه میزنن چیه؟
جیمین شوکه شده بود و از ترس هیچی نمیگفت..
یونگی برگشت سمت جونگکوک تو شک فرو رفته
×جونگکوک پاشو جلوشو بگیر میبینی ک من نمیتونم بلندش کنم این لعنتیو
جونگکوک به خودش اومد و داد زد
_لعنتی ولش کن..
تهیونگ اهمیت نداد و به خفه کردن جیمین ادامه داد اما با مشتی که به صورتش خورد اسلحه رو برداشت و نگاهش ب سمت صاحب مشت یعنی جونگکوک داد..
_مگه نمیفهمی میگم ولش کن؟اصن به تو چه که به من مشت زده؟ از رو دوست من گمشو کنار..
+حرفتو تکرار کن جونگکوک
_گفتم از رو دوست من گم...اه لعنت بهش پاشو تهیونگ..
یونگی تهیونگ رو کنار زد و اون وو جیمین رو بلند کرد و بهش آب داد تا از حالت پنیک بیرون بیاد و بعد از اون به همراه یونگی، جیمین رو از اتاق بیرون بردن..
جونگکوک به تهیونگ که با چهره بی حس رو زمین به تخت تکیه داده بود نگار کرد.. بهش حس عذاب وجدان دست داد..
YOU ARE READING
_𝐏𝐥𝐚𝐲𝐢𝐧𝐠 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐟𝐢𝐫𝐞_
Fanfiction_نزدیک شدنت به من عاقبت خوبی نداره جئون +از بچگی عاشق بازی کردن با آتیشم کیم =جونگکوک بوکسوری که تو دید مردم یک پسر مغروره ولی در اصل یه پسر شیطون و بازیگوش و احساسیه.. یکشب موقع برگشت به خونه متوجه چند تا کامیون و آدم های مشکوکی میشه و فیلمبرداری...