Part 12 خیلی جذابی

671 82 24
                                    


طی یک حرکت ناباورانه‌ای یقه‌ی تهیونگ توی دستای کوک اسیر شد و گردنش سمتش خم شد

و لحظه‌ای بعد لبای پسر کوچکتر بود که روی لبای تهیونگ کوبیده شد

تهیونگ با تعجب به چشمای بسته‌ی کوک نگاه کرد

کوک آروم جدا شد و خودش رو تو بغل تهیونگ انداخت و سرش رو تو گردنش قایم کرد

تهیونگ که هنوز هنگ بود سرش رو پایین آورد و به کوک که سعی میکرد صورتش دیده نشه نگاه کرد

وقتی یادش افتاد دوربین داره ازشون فیلم میگیره سعی کرد عادی رفتار کنه

تکخندی کرد و دستش رو دور کوک حلقه کرد

_ توله چرا خجالت میکشی..؟

کوک با صدایی که فقط تهیونگ قادر به شنیدنش بود گفت

+ فقط خفه شو تهیونگ

_ بیبی یه طوری رفتار میکنی احساس میکنم تو توهماتم باهات خوابیـ...آخخخ

کوک که با آرنجش محکم کوبیده بود تو پهلوی تهیونگ با مظلومیت تمام گفت

+ ته ته خجالت میکشم بس کن

بعد بازوی تهیونگ رو نیشگون گرفت

_ بـ..باشه..آخخ...چیزی نگفتم که

کوک از بغل تهیونگ در ا‌ومد و خودش رو به در چسبوند و از پنجره بیرون رو نگاه کرد

" فاک الان شک میکنن "
تهیونگ فکر کرد

" آخه چرا میبوسی که بعد از اون انقدر خجالت بکشی "

خودش رو سمت کوک کشید و بهش چسبید

_ بانی.. قهر کردی؟؟

کوک عمیقا دلش میخواست یه مشت تو صورت جذاب تهیونگ بکوبه ، بعد خودش رو از ماشین پرت کنه پایین و بمیره

ولی خب نمیتونست این کار رو انجام بده

_ توله اگه باهام قهر باشی میمیرم

سرش رو سمت گوش کوک برد جوری که انگار داره صورتش رو میبوسه با صدای آرومی زمزمه کرد

_ کوک خیلی شک برانگیزه.. میشه بیای بغلم بعدا میتونی خجالت بکشی..خواهش میکنم

بعد با صدای بلندی گفت

_ میخوای ته ته‌ات بمیره؟؟!

کوک برگشت سمتش و با لبخندی که فیک بودن ازش میبارید گفت

+ قهر نیستم ته

بعد بغلش کرد

راننده صداش رو صاف کرد

: اهممم.. قربان رسیدیم

_ نمیخوای در رو باز کنی؟؟

: متـ..متاسفم

از ماشین پیاده شد و در رو برای رئیسش و دوست پسرش باز کرد

تهوینگ دست کوک رو گرفت و با هم سمت عمارت قدم برداشتن

Boy friend..??Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz