part 11

34 4 0
                                    

دین با عصبانیت به سم که صندلی بغلیش نشسته بود نگاه کرد. بعد از بحثی که در مورد اعتماد با سم داشت، همه چیز رو در مورد کستیل بهش گفت.

سم بعد از اینکه فهمید دین با اسم اون رفته پیش دکتر؛ فقط سکوت کرد و به دین گفت که قرار بعدیِ دین و کس، خودش هم حتما باید باشه.

دین ناچار بود قبول کنه چون حداقل سم بعد انجام اون کار باهاش صحبت می‌کرد، پس نقشه‌ی جدیدشون این بود.

کستیل آدرس مطب رو به دین داده بود و ازش خواسته بود، آخر وقت بهش سر بزنه، دین به عنوان بیمار می رفت و سم هم به عنوان برادر دین.

ساعت 6 عصر بود و بارون نم‌نمی که می‌بارید، آسمون رو تاریک تر کرده بود.

سکوتِ بین سم و دین شکستنی نبود. سم مشخصا از دین دلخور بود و سکوت رو بهترین راه تنبیه کردن برادرش می‌دونست.
سم حتی نمی‌تونست تصور کنه دین تا این حد اونو یک بچه‌ی بی‌دفاعِ آسیب‌پذیر فرض کرده، که دست به همچین کاری زده.
می‌دونست حرف زدن با دین در این‌باره اصلا فایده نداره، پس با روش خودش پیش رفت.

دین با دیدن اخم غلیظ برادرش فرمون ایمپالا رو بین انگشتاش فشرد. فکر کرد بیشتر از این نمی تونه فضای سنگین داخل ماشین رو تحمل کنه پس آهسته گفت: سمی من...

اما به محض اینکه خواست کلمات رو کنار هم بچینه و یک جمله بسازه صدای گرفته‌ی سم رو شنید که گفت: نه دین! نمیخوام توجیحاتو بشنوم، قبلا سعی کردی و قانع نشدم.

همین باعث شد تا دین کاملا خفه بشه و حرف دیگه‌ای نزنه. سکوت ماشین کم‌کم براش عذاب آور شد که صدای زنگ خوردن گوشیش رو شنید.

فوری تماس رو وصل کرد و صدای چارلی رو شنید: سلام دین انجل کارت داره.

و همون لحظه صدای غرغرهای انجل رو از پشت تلفن شنید و بالاخره انجل که نفس زنان گفت: سلام دین. زنگ زدم بگم با منشی چاک هماهنگ کردم پنجشنبه یک قرار ملاقات توی مکان نامشخص در ساعت نامشخص داری. خدافظ.

قبل از اینکه انجل گوشیو قطع کنه دین با عصبانیت گفت: هی انجل... صبر کن ببینم. حالا خریدار برای من تعیین و تکلیف می‌کنه که چه زمان و مکانی ببینمش؟

صدای ضعیف چارلی رو از پشت تلفن شنید که گفت: اوه خدایا شکرت که من اینو بهش نگفتم.

انجل زیر لب فحشی داد و بعد گفت‌: دین من نمی‌تونم کاریش کنم! اون‌ها خریدارن و بعد رسیدن خبر جیمز به گوششون، فکر می‌کنن قراره سر اونا رو هم بکنیم زیر آب.

دین با صدایی که دیگه کنترلی روش نداشت گفت: اگه خبری از زیرآبی نباشه، مرگی هم در کار نیست. همین که گفتم انجل، مکان و زمان ملاقات رو ما تعیین می‌کنیم نه هیچ خرِ دیگه‌ای. اگر هم مشکلی دارن می‌تونن از ما اسلحه نخرن. تمام!

𝐿𝑒𝑔𝑎𝑐𝑦 𝑂𝑓 𝑃𝑎𝑖𝑛Where stories live. Discover now